تو يك آرزوي مدامي
روزها مي گذرند با چشم بر هم زدني به ياد بيست و يك ماه پيش مي نويسم به ياد تك تك دقايق و ثانيه و لحظه هايش كه عزيزترين لحظه هايم بودند ،بي شك ناب ترينشان لحظه هاي مادر بودن كه جز مادر باشي،نمي تواني درك كني شيرخوردنت ،دست بالا آوردنت،اولين لبخندارادي ات،نشستنت،دندان درآوردنت،راه رفتنت،اولين كلمه اي كه گفتي و .... لحظه هاي نفس كشيدنت كنارم درست دهان به دهان من آنجا كه نفسم را با تو هماهنگ مي كردم كه بازدم تو،دم من باشد لحظه هايي كه چشمان زيبايت مرا مي جست لحظهاي پرمهر خوابيدنمان بوسه هاي لطيفت نوازش دستان كوچك و پر مهرت و همه و همه هر روز برايم تكرار مي شوند با تو لحظاتي را گذراندم كه جز زيبايي در آن...
نویسنده :
مامان فرناز
2:49