رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

مهمترينهاي كودكيت عزيزم

اولين دندانت عزيزم : روز هفتم فروردين ٩٢ كه شش ماهت بود صبح داشتي آب مي خوردي كه احساس كردم صداي كشيدن دندونت به ليوان مي ياد تعجب كردم وقتي نگاه كردم ديدم بله عزيزم اولين دندون جلوييش از بالا ريشه زده گلم اين اتفاق مهم هم بدون هيچ علائمي بود و خدا رو شكر هيچ مشكلي نداشتي بعد از اون توي هر ماه دندونهاي ديگت هم اومد بيرون و خدا رو شكر حالت خوب بود الان كه دارم مي نويسم برات يك سال و نيمته و ١٦ تا مرواريد زيبا داري گلم و دو تاي ديگه ريشه زده گلم.     چهار  دست و پا رفتنت گلم : ت وي فروردين ٩٢ كه شش ماهت بود سينه خيز و چهاردست و پا رفتي و من و بابا جونت  كلي ذوق كردیم.   آغاز به نشستنت عزي...
15 ارديبهشت 1393

دوازده تا نوزده ماهگیت به روایت تصویر

چه زود می گذرد لحظات با تو بودن کاش تمام ثانیه هایش دو باره و دوباره تکرار می شد نمی دونم چه حسی است این عاشقی ؟ وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت دارم چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ...
13 ارديبهشت 1393

بهار پر عشق 91-92-93

عزیز رادمهرم بهار 1391 چهار ماه از نه ماه انتظار مامان می گذشت و وجود نازنیت رو با تلنگرهایی که به مامان می زدی ابراز می کردی من و پدر مهربانت از اینکه خداوند لطفش را شامل حالمان کرده بود بسیار خوشحال بودیم و خداوند مهربان را شاکر عزیزم این بهار شیرین ترین بهار عمرمان بود در این بهار تو به دنیا آمدی و دنیای مامان و بابا شدی دوستت دارم گلم سال 91 سال دلفین بود به همین مناسبت مامان یک عکس برایت درست کرده که امیدوارم خوشت بیاد .                           عزیز رادمهرم بهار 1392 شش ماه از با تو بودن می گذشت و مامان و بابایی ی...
13 ارديبهشت 1393

عاشورا و نذر لباس سقا

عزیز رادمهرم دو اعاشورا را گذرانده ای گلم شاید هنوز زود باشه که در مورد این روز و وقایع آن و لباس سقا برایت بگویم گلم وقتی بزرگتر شدی خودت متوجه می شی که این لباس و آداب آن چیست .گلم مامان جون عزیزت برای روز عاشورا برایت لباس سقا گرفته بود و خواست که تنت کنم گلم اولین عاشورا را در سن سه ماهگی تجربه کردی و دومی را در سن چهارده ماهگی عزیزم امیدوارم طبق این سنت که تا هفت سال باید سقای امام حسین ( ع ) باشی این افتخار نصیبم بشه و بتونم این دین رو ادا کنم . آمین شیرخواره ها در آغوش مادر بهانه ای می شوند برای میعاد با شش ماهه کربلا و گلویشان میعادگاه بوسه عشق بر حنجر غرق به خون غنچه پرپر عاشورا. همنوا با رباب می گوئیم حسین جان شیرخو...
13 ارديبهشت 1393

دوست می دارمت شیرینم

تو را در طبیعت بکر چون یاس و در افکارم از احساس  در انزوای تنهایی بی حد تو را در شبانه ی لبخند  تا صبح دور و به اندازه ی یک جرعه خدا ....................... دوست می دارمت   ...
13 ارديبهشت 1393

زمستان و برف بازی

رادمهر عزیزم دو زمستان را تجربه کرده ای تا به امروز که مامانی این مطلب رو برات می نویسه عزیز مامانی سال 92 برف خوبی اومد و کلی برف بازی کردی و خوشحال بودی و همش می گفتی بییم برف بازی دشنگه یعنی قشنگه عزیزم امیدوارم بخت و اقبالت مثل برف قشنگ و سفید باشه دوستت دارم . ...
11 ارديبهشت 1393

شب یلدایت عزیزم

شب یلدا شبی که در آن انار محبت دانه میشود و سرخی عشق و عاطفه نثار کاسه های لبریز از شوق ما شبی که داغی نگاه های زیبای بزرگترها در چشمان کودکان اوج می گیرد و بالا می رود عزیز رادمهرم یلدای سالهای 91 در سن سه ماهگی و 92 سن 15 ماهگی شیرین ترین هندوانه شب یلدای مامان و بابایی شده بودی خیلی خیلی شیرین مثل قند دوستت دارم الهی صدها یلدا را تجربه کنی قشنگ مامانی ...
9 ارديبهشت 1393

حمام و آب بازی

رادمهر عزیزم حموم دوست نداشتی از اول و کلی مامان اذیت می کردی ولی زیاد این مسئله طول نکشید و شدی عاشق حمام  دیگه به هربهونه ای می خوای بری حموم می گی کثیف شده آب بازی بشوییم قربونت برم من  ...
8 ارديبهشت 1393

آلبومی زیبا از خوابیدنت فرشته ام

باز صدا میزنم تو را امشب باز می سپارمت به اون کسی که تو دیار بی کسی بین همه دلواپسی مونس و همدمم بوده تو رو به من هدیه داده شبت بخیر بهانه زندگی                  عزیزم خواب و بیدارت قشنگه     شب من بی تو و بی آب و رنگه                                            بخواب ای نازنینم مهربونم دلنشینم  منم من عاشقت آروم باش بهترینم  تو بخواب نازنینم به جان تمام دلواپسی هایم قسم که لحظه ای دیده بر هم ننهم و نگهبان تمام غزل های برباد رفته باشم قول می دهم ...
8 ارديبهشت 1393