دنیای شیرین قرمز رنگ تو
ساعتهای آخر شب را خیلی دوست دارم انگار یک جورهایی زمان کِش می آید تا تو خلوت کنی با خودت تا فکر کنی به کارهای ریز و درشت مانده ات و پرنده فکرت را پر بدهی برود هر جا که دلش میخواهدو بعد یک نفس عمیق بکشی و پیش خودت فکر کنی که روز را خوب سپری کرده ای یا نه و خداوند را شکر کنی برای همه داشته ها و نداشته هایت وقتی نیم نگاهی به خواب شیرینت از لای در می اندازم آرامشم کامل می شود انگار نه انگار که رادمهری که اینطور با آرامش خوابیده همان موجود پرصحبت نیم ساعت پیش است که آسمان را به زمین دوخته و از هردری برایت سخنرانی کرده تا دقیقه ای دیر تر چشمان زیبایش را ببندد و وقتی خیالم از خوابیدن تو راحت می شود به سراغ اینجا می آیم دوست ...
نویسنده :
مامان فرناز
2:45