رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

لبخندت را در طلوع خورشید می بینم

رادمهرم درست لحظه ای که محکم تو را در آغوش میفشارم و تو از گوشه چشمانت مرا می پایی همه ی حس وابستگی و دلبستگی ات را میفهمم.... برای هر گریه ات تعبیری است.... شیرینم ! گریه نکن رزق و روزی ات در جام واژگونی در تن من تعبیه شده و تو گرسنه نخواهی ماند.. شیرینکم! بیقرار مشو آغوشم صمیمانه ترین پناه توست از تلنگر دنیا دلگیر مشو    عزیر رادمهرم عطر تو بود به گمانم که اینجا را پر کرد از خوبی و امید و خاطره......گمانم که نه.....قطعاً عطر تو بود....وگرنه این همه خاطره با یک نسیم ملایم زنده نمی شد....و یک زمین مرده مرطوب و سبز نمی شد.....نکند باز هم تو دلی برده ای.......  عجیب بود از اتفاقی که دیشب افتاد.....از گردی که رو...
3 خرداد 1393

زمزمه هایت برای مامان و بابا

پسر مهربانم می خوام شعری از زبون شیرینت که در خلوتت برای مامان و بابایی زمزمه می کنی را برایت بنویسم گل قشنگم وقتی سرگرم بازی هستی یا اینکه با مامان و بابایی بیرون می ری با صدای دلنشینت که دل مامان و بابایی برایت قنج می ره می خونی مامانی نی مامانی نی فدات شم بابا جی جی بابا جی جی فدات شم مامان نی نی مامان نی نی عزیزی بابا جی جی بابا جی جی عزیزی  چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو ...
1 خرداد 1393

زیباترین عاشقانه هایم

عشق من پسرم نامه ام را ادر اینجا برایت زمزمه میکنم  باد مرا همراهی میکند و قاصدکم را به دیدارت رهسپار میسازد ...  من ...زیباترین عاشقانه ام را  با عشق  با احساسم  برای تو  با قایقی از جنس باد میفرستم  در ساحل منتظر باش  زیرا امواج قایق حاوی عاشقانه ام را برایت خواهند اورد  شاهزاده ای من  دوستت دارم    ...
1 خرداد 1393

دنیایم را با نگاهت زیباتر کن

                                  رادمهرم ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم یادت باشد که دنیام با تو آغاز میشود  روزم با تو و خورشید زندگیم با تو گرما می گیرد  نسیم عشق با بوی خوش تو بهاری میشود و تمام فصول سالم برای تو خود را می آراید  یادت باشد که شبم بی زلال نگاه تو دلش می گیرد بدان وقتی نگاه می کنی چشمی هست که تو را عاشقانه می نگرد باور کن نگاهت زیباست زیبایی نگاهت را باور کن  و دنیایم را با نگاه زیبایت زیبا ترکن  ...
1 خرداد 1393

بی تو هرگز کی توانم

رادمهر گلم ای پسرم هستی مادر دردانه ی من ماه درخشنده ی اختر صد بوسه به رویت به فدایت دل و جانم یک ثانیه بی تو نتوانم نتوانم....... بی تو هرگز  نازنینم ٬نوبهارم٬باتو گم گشته خزانم با تو دنیا رام و شیرین ٬بی تکلف مهربانم ماهتاب روشن من ٬هر چه تاریکی رمیده رنگ شب تاری غباری٬گردغم دیگر ندانم عشق شورانگیزت ای جان چون نفس در من دمیده جای خون جوشیده عشقت در وجودم در رگانم دل به یغما برده ای بیدل منم دلدار تو خود فراموشم شده٬سرشارم از تو در نهانم من چه خوانم نامت ای رنگین ترین رویای من انتهای هر چه خوبی٬عاجز و الکن زبانم لحظه ای هرگز مبادا بی تو مانم جان من               &nbs...
31 ارديبهشت 1393

رادمهرم مایه آرامشم معجزه کوچکم

هدیه بی نظیر خدا ، رادمهر قشنگم وقتی خسته یا دلگیرم ، این تویی که با اون چشم های دلربا و نگاه جادوییت  درد رو تو چشم هام می خونی و بی هیچ حرف و بهونه گرمای آغوش کوچیک رو مرهم دردم می کنی . نازنین بی رقیبِ من ، تویی که با دست های کوچیک و قد کوتاهت محکم تر از هر مردی کنارم ایستادی ، و من هر لحظه خدا زو از بخشش دستات به من سپاس  می گم ، معجزه کوچیکِ من ، مایه آرامشم ، ازت ممنونم که هستی!    ...
28 ارديبهشت 1393

حس خوب بودنت و فکر لحظه های نبودنت

برایت می نویسم  تو عزیزدلم که همیشه بدون اینکه بدانی با وجودت سختیها را برایم آسان نمودی و مرهم دردهایم بودی  چشمانت مثل معجزه است وقتی کنارم هستی تمام دردهایم را فراموش می کنم وقتی شادمانه می خندی و به یکدیگر عشق می ورزیم دنیا از آن من است حال که تو را دارم دیگر از خدای خود چه می خواهم دلبندم همیشه بخاطر وجود نازنینت خدا را شاکرم از اینکه مهر مادری را در وجودم به ودیعه نهاد و مرا لایق آن دانست بسیار مسرورم امیدوارم که بتوانم آنطور که خدا راضی باشد برایت مادری نمایم پسرم ، عزیزترینم با تو بودن احساس قشنگی در من بوجود می‌آورد که به هیچ عنوان قادر به توصیفش نیستم. شنیدن صدای دلنشینت گرمایی را در وجودم...
28 ارديبهشت 1393

خانه کودک و جشنواره اسباب بازی

رادمهر قشنگم روز جمعه بیست و ششم اردیبهشت کیدزکلاپ باشگاه انقلاب جشنواره اسباب بازی داشت که برخلاف همیشه که فقط با مامان می تونستی بری  به خاطر جشنواره اسباب بازی بابایی هم می تونست بیاد صبح بابایی رفت طبق معمول هر جمعه کارهایش رو ردیف کرد و اومد با هم حاضر شدیم و رفتیم عزیزم خیلی خیلی ذوق کردی و از زبون خودت می گفتی دوش گذشت خیلی خوب بود عزیزم خوشحالم که بهت خوش گذشت با بچه ها کلی بازی کردی و با مراقبها کلی صحبت کردی و خیلی ازت خوششون اومده بود چهار پنج ساعتی بازی کردی و با میل خودت اومدیم خونه فکر می کردم که چون صبح زود بیدار شده بودی و کلی بازی کردی بخوابی ولی گلم دوباره با مامان شروع کردی به بازی و خلاصه تا شب نخوابیدی روز قبلش هم...
27 ارديبهشت 1393

روز پدر و قدردانیت از او

رادمهر قشنگم سه شنبه 1393/2/23 روز میلاد حضرت علی ( ع ) روز پدر نام گرفته است  عزیزکم پدر  تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست  اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛  و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند بزنه تا تو دلگرم شوی   که اگر بدانی … چه کسی ،  کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛  “پدرت”را می پرستی … رادمهرم امروز یکشنبه 1393/2/21 صبح که از خواب ناز بیدار شدی مامانی گفت بعد از خوردن صبحانه با هم بریم خرید و برای روز پدر برای بابا کادو بخریم خیلی قشنگ مثل یک پسر بزرگ به حرفهای مامانی گوش دادی و همه حرفهایم رو مو به...
22 ارديبهشت 1393

با عشقت زمان فراموشم شد

  بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت من چه حالی بودم خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید پلک دل باز پرید من سراسیمه به دل بانگ زدم آفرین قلب صبور زود برخیز عزیز جامه تنگ در آر وسراپا به سپیدی تو درآ وبه چشمم گفتم باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟ که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است چشم خندید و به اشک گفت برو بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه و به دستان رهایم گفتم کف بر هم بزنید هر چه غم بود گذشت دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده ...
22 ارديبهشت 1393