لبخندت را در طلوع خورشید می بینم
رادمهرم درست لحظه ای که محکم تو را در آغوش میفشارم و تو از گوشه چشمانت مرا می پایی همه ی حس وابستگی و دلبستگی ات را میفهمم.... برای هر گریه ات تعبیری است.... شیرینم ! گریه نکن رزق و روزی ات در جام واژگونی در تن من تعبیه شده و تو گرسنه نخواهی ماند.. شیرینکم! بیقرار مشو آغوشم صمیمانه ترین پناه توست از تلنگر دنیا دلگیر مشو عزیر رادمهرم عطر تو بود به گمانم که اینجا را پر کرد از خوبی و امید و خاطره......گمانم که نه.....قطعاً عطر تو بود....وگرنه این همه خاطره با یک نسیم ملایم زنده نمی شد....و یک زمین مرده مرطوب و سبز نمی شد.....نکند باز هم تو دلی برده ای....... عجیب بود از اتفاقی که دیشب افتاد.....از گردی که رو...
نویسنده :
مامان فرناز
3:12