رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

عاشق طبیعتی گلم

1393/3/10 3:13
نویسنده : مامان فرناز
201 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم علاقه شدیدی به طبیعت داری و برای همه جالبه که می گی طبیعت از روز سیزده نوروز این اسم رو یادگرفتی و به بیرون می گی طبیعت عزیزدلم به بالکن خونه هم می گی طبیعت تا می خوام غذا برایت بیارم بخوری می گی بریم طبیعت منظورت بالکنه و من هم به دیده منت قبول می کنم و عشق می کنی عزیزم جمعه رفتیم به قول خودت طبیعت کارهایی کردی که برایم جالب اومد و خواستم خاطره این طبیعت رو برایت بگذارم وقتی حاضر شدی که بریم طبق معمول همیشه که تحمل نداری و می گی زود بریم پشت هم می گفتی من حاضرم من حاضرم خواستم ازت عکس بگیرم با مامانی دعوا می کردی که بریم عکست رو می ذارم ببین گلم دریاچه و اردکها رو که دیدی کلی ذوق کردی به خاطر پازل حیواناتی که داری و خیلی دوستشون داری اردک رو می شناختی من و بابایی نگفتیم تا ببینیم تو می دونی وقتی گفتم اسمشون چیه سریع گفتی اردک اردک همه خوششون اومد بلند بلند حرفهایی می زدی که توجه همه رو جلب کرده بودی وقتی مامانی بهت غذا می ده می گه بخور بزرگ شی برات تولد بگیریم بخور قدت بلند شه بتونی در رو باز و بسته کنی و .... خلاصه هزاران وعده که تو نوش جان کنی حالا چرا اینا رو گفتم برای اینکه عزیزدلم همه اینا رو مو به مو وقتی به اردکها غذا می دادی می گفتی الهی قربونت بره مامان که همه رو حفظ کردی فکر نمی کردم تا این حد توجه نشون داده باشی خلاصه با حرفها و حرکاتت همه رو عاشق خودت کردی و یه خانواده محترمی از مامانی خواهش کردن که چند دقیقه تو بری پیششون و با روی باز استقبال کردی و با دخترشون که اسمش فاطمه بود کلی بازی کردی و انقدر قشنگ می گفتی فاطمه که انگار می شناختیش این قسمت هم برای این نوشتم که بگم که درباره این  دختر نازنین  چی گفتی قربونت برم که محبت رو درک می کنی گفتی مامانی مهربونه قشنگه دستاش مهربونه الهی فدات بشم من خلاصه کلی بهت خوش گذشت و شام را هم در طبیعت نوش جان کردی و تو ماشین وقتی سکوت بود حرفی زدی که مامانی و بابایی تعجب از فهمت کردن گفتی بابایی عاشقتم تشکر منو بردی طبیعت تا وقتی هم که بخوابی چندین بار گفتی بابایی عاشقتم بابایی دوستت دارم موقع شب بخیر هم که هر شب می گی این دفعه گفتی بابایی رفتی اداره مراقب باش عاشقتم خلاصه چندین و چند بار محبتت را نثار بابایی کردی این کار هر روزته ولی نه تا این اندازه که امشب بود گلم  الهی مامان فدات بشه وقتی اینطوری حرف می زنی دلم قنج می ره فیلم حرفهای امشبت به بابا رو چندین بار دیدم و کلی ذوق کردم دوستت دارم با محبتم خوشحالم که بهت خوش گذشت الان که این مطلب رو می نویسم در خواب نازی عشقم 

پسندها (4)

نظرات (0)