يك سال و نه ماهه شدي قشنگم
عزيز من رادمهرم بيست و يك ماهگيت با كمي تاخير مبارك عزيز دل ماماني مي دوني وقتي بهت تبريك گفتم چي گفتي عزيزم گفتي درس بخونم بيست بشم قربونت برم كه بيست رو مي شنوي فوري اينو مي گي رادمهرم اين روز رو با اتفاق بدي كه برات افتاد با ناراحتي گذروندي گلم دوست ندارم برايت از ناراحتيها و اتفاقات بدمطلب بگذارم دوست دارم تمام صفحات وبلاگت پر از خوبي و خوشي و سلامتي و مطالب زيبا باشه دوست ندارم وقتي بزرگ شدي و به اميد خدا خودت مطالبي كه ماماني برات نوشته رو خوندي ذره اي ناراحت بشي به همين دليل فقط دوست دارم از خوبيها برايت بنويسم پس فقط در اين حد بدان كه روز خوبي براي من و تو نبود گل من اميدوارم هرگز تكرار نشه اين روزاي بد
همين بسمه كه تو اينجا كنار مني همين كه كنارت نفس مي كشم
همين كه تو مي خندي و من فقط كنار تو از غصه دس مي كشم
همين كه تو چشماي من زل زدي نگاهت پناه دل خستمه
نمي خوام كه دنيا بهم رو كنه همين كه كنار مني بسمه