رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

بخشنده همچون خورشید

قصه پائيز

سلام بر پائيز,سلام بر عشق،سلام بر تو  رادمهرم پائيز را دوست مي دارم يه حس عجيب يه حس پراز خوبي و خاطره و دلتنگي ، فصل مشترك من و پدرت،فصلي كه در دل من جان گرفتي و خبر بودنت ابري ترين بهانه پائيز قصه ام شد وقتي كه وجودت اشك شوق را به چشمانم آورد فصلي كه نوزاد پانزده روزه من با ولع از شيره جانم مي مكيد و اتمام اين وابستگي نيز با پائيز بود ،چشمان زيبايت در اين فصل به روي دنيا باز شد و لبخندت اولين بار در اين فصل قشنگترين خاطره زندگيم شد و هزاران خاطره خوب پائيزي ديگر ،مي بيني جان مادر تقويم عمر من فصل پائيزش هميشه پررنگ تر است اين روزها به قدري دلتنگم كه هيچ كس و هيچ چيز نمي تواند مرحمي بر دلتنگيم باشد جز بودنت ،ياد آن روز...
30 شهريور 1394

سومين سالروز ميلادت ستاره باران

روزي كه تو پا به اين دنيا گذاشتي من نيز متولد شدم سرنوشتت با سرنوشت من گره خورد,تو به این دنیا اومدي  تا هم آهنگ با هم تو مسیره زندگی حرکت کنیم ، سومين سالروز  تولد توست، چه لحظه‏ی نابیه این روز به یادموندنی ... این شعر رُ به مناسبت این روز و از صمیم قلب به تو تقدیم می‏کنم : دانه‏ای می‏روید               در دلِ پاک زمین                              می‏شود یک گل سرخ                                       &n...
18 شهريور 1394

دلنوشته اي به بهانه شهريور

مقصد جايي  نامعلوم در پشت پرچينهاي خيال تو و من مسافري كه توشه راهم دستهاي كوچك و مهربان تو است از حياط كوچك تنهايي ام مي گذرم تا برسم به كوچه باغهاي انتظار ،هزار بار دوره مي كنم فصل به فصل تو را تا ته فصل عاشقي ،همنفس مي شوي با من،چراغ چشمهاي تو راه را نشانم ميدهد ،آري سفرنامه اي كه هرگز مرورش برايم پاياني ندارد آغازش شهريور ٩١ و پايانش انتهاي نفسهاي مادري عاشق. صدا مي زنم از اعماق وجودم ،صدا ميزنم تو را با تمام احساسم تويي كه روز ميلادت نزديك است ،تويي كه ذره اي از وجودت شعر من است  ماه شهريور آمده با صداي قدمهايش بركت آورده ،عشق آورده عشقي كه خدا باروحش برايم آورده افتخاريست كنار تو بودن و براي تو نوشتن ،دفترم...
2 شهريور 1394

دوسال و يازده ماهگيت

خورشيد بخشنده زندگيم  بارديگر ماهروزت ,آغاز عشق ،آغازي دوباره و بي پايان ،آري دوباره چقدر من اين دوباره ها را دوست مي دارم  دوستت دارم چند نقطه ....آري بي انتهاست اين دوست داشتن ها و زياد است اين چند نقطه ها  بي پايان است اين دلبستگي و محال است دلكندن و خيال است دل بريدن ،اين آغازي بي پايان است  در خواب هم مي بينم روياهاي عاشقانه ي با تو بودن را شيرين است اين خواب عاشقي چه رسد به لحظه هاي بيداري نفسي دوباره شانزدهمي ديگر ،دوباره استشمام بوي عاشقي و طپيدني ديگر اي همنفس من ،باران مني مي خواهم اين باران را همين باران عشقت را كه تا ابد در قلبم بباره تو را باران خواندم چون كسي به باران عادت نمي كند...
16 مرداد 1394

دوسال و ده ماهگيت

دردانه ام رادمهرم . عزيز مادر تمام آن چيزی که درباره‌ تو در سرم هست ده‌ها کتاب می شود  اما تمام چيزي که در دلم هست فقط دو کلمه است " دوستت دارم " مــَن عـاشقت هــَستـَم … و تـا انتــَهاے ایـن دنیـاے پـُـر از تـُهـے هـیچ کـارے بـه جـُـز دوسـت داشـتـَنـَت نـَـدارم هـیچ دلـیلے بــَرای تـَنـها گـُذاشـتـَنت نــَدارم هـیچ بــَهانه اے بــَراے از یـاد بـُردنــَت حـَتـے بــَراے لـَحـظه اے نــَدارم… شيرينم دوسال و ده ماهه شدي و با تاخير هشت روزه آمدم  ببخش جان مادر نه اينكه فراموش كرده باشم نه مشكل ارتباطي بود گلم خوشحالم كه آمدم و هستم عزيزم  ماه رمضان رو به پايان است...
24 تير 1394

مادرانه اي ديگر

رادمهرم  نور زندگیم! حالا که به دوسال و نه ماه گذشته نگاه میکنم بهترین صفاتی که در خودم پیدا میکنم عشقی باشکوه و شوقی به زندگی و امیدی به آینده و شادی در لحظه ست.وتموم اینهارو همراه با صبری که خداوند در وجودم گذاشت درک کردم.صبری که هنگام بيعتم با تو از خداوند عاجزانه درخواست کردم و خدای مهربون قلبمو از این صبر لبریز کرد.حالا میتونم کمی بیشتر به خودم افتخار کنم که به یکی از صفات دوست داشتنی مادرعزیزم نزدیکتر شدم یعنی بردباری و تحمل.مادری که پنج سال پیش در چنین روزهایی درگير بيماري ناعلاجي بود كه تيشه به ريشه وجود نازنينش زده بود و اون محكم بود و در بدترين شرايط به خاطر ما هيچ نمي گفت انقدر صبور كه در بدترين حال شكرگزار بود و...
6 تير 1394

دوسال و نه ماهه شدي دلبندم

رادمهرم پسرخوبم بار ديگر ماهروز شيرينت از راه رسيد بارديگر لمس بودنت تكرار شد دوست داشتني مامان عزيز مهربانم تمام داشته هایم یک طرف...داشتن تو هم طرف دیگر... باز هم سنگینی می کند هیاهوی دل فریب لبخندت به تمام داشتنی ها باز هم غرق شدن در حجم نگاهت می ارزد به غوطه ور شدن در تمام خواستنی های دنیادلم می خواهد دنیا را نظاره گر دنیایمان بسازیم می خواهم همه بدانند نيمه تابستان را نه از بوي مهرش میشناسم و نه از شوق رسيدن فصل  برگريزان پاييز آنچه اين پانزده روز مانده به آغاز پاييز را در خاطرم تداعی مي كند حرم نفسهاي مهرگونه ات و دستان كوچك و ضعيفي كه مرهمش گره خوردن در دستان من است می دانم آنچه دستانت را گرما می بخشد تنها حرارت برخا...
16 خرداد 1394

دلشوره هاي مادرانه

  نوشتن زیباترین کار دنیاست و من می نویسم تا برایت به یادگار بماند آنچه مادرت می دید ،می شنید و حس می کرد  می نویسم چون می دانم روزی که چشمان زیبایت آنها را بخواند عشق مادرانه من را درک خواهی کرد ....عشقی نامتناهی  به وسعت آسمان آبی تو را نگاه می کنم که خفته ای کنار من  پس از تمام اضطراب ،عذاب  وانتظار من تو را نگاه می کنم که دیدنی ترین تویی  و از تو حرف می زنم که گفتنی ترین تویی بی‌ آنکه بدانی چقدر دوستت دارم  و هر روز دوست داشتنت را  در نوشته هایم تمرین می‌کنم  چقدر دوست داشتن تو شیرین است.... بخوان مرا که نوشته هایم از احساساتم هست  و...
2 خرداد 1394

آنچه مرا هست تويي

مايه آرامشم رادمهرم هر چيزي در اين جهان به دردي مي‌خورد!من به دردِ اين مي‌خورم که شب‌ها رصد کنم کوچکترين حرکاتِ تو را در خواب: غلتيدنت در موجِ ملافه‌ها، زمزمه‌هاي زير لبت و تکان خوردنِ آرامِ مردمکانت را تا از ابريشمِ مژه‌هايت شعر ببافم تاصبح... تو هم با اولين لب‌خندِ صبحگاهي‌ات به دردِ درمانِ تمامِ دردهاي من مي‌خوري! آري شيرينم آرزويي نيست مرا آنچه مرا هست تويي... ...
23 ارديبهشت 1394