رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

دومين ماه از پنج سالگي و اين روزهايت

  رادمهرم امروز شانزدهم آبان ماه 96 است و تو روز به روز بزرگتر مي شوي اين روزها را با مدرسه و پيش دبستاني و برنامه هاي كلاست مي گذراني مستقل شدي و خيلي خوب و جدي به مدرسه مي ري و با اشتياق تكاليف و تمرينهايت رو انجام مي دي  براي اولين بار با دوستانت به سينما رفتي البته دلم رضا نبود و با اصرار پدرت و اشتياق خودت راضي شدم و كلي دلشوره داشتم تا اومدي  رادمهرم اعتراف مي كنم كه اين دلشوره هر روز با من است و خيلي ناراحتم طوري كه نمي توانم براي خودم برنامه ريزي داشته باشم و تصميم دارم روي خودم كار كنم هر روز وقتي  به تن تو لباس مي پوشانم و همراهت روانه پیش‌دبستاني مي شوم به راستی جدا شدن از تو برايم دشوار است دوست دا...
16 آبان 1396

عاشورا سال ٩٦ و نذر سقايت

رادمهرم عزيز مادر سلامت باشي نازنينم ،امام حسين پشت و پناه همه كودكان و تو عزيزم باشه انشااله ،با عشق و شور و مهر اين روزها رو گذراندي و كنجكاوتر از هر سال به اين مراسم حسيني نگاه مي كردي كوچك بزرگ من عزاداريت قبول🙏🙏🙏🙏 ...
9 مهر 1396

پاييز ٩٦ و ماه محرم و ورودت به پيش دبستاني

رادمهرم امروز روز اول پائيز و روز اول مدرسه و وارد شدن تو به دنيايي است كه تا به امروز تجربه اش نكردي بزرگ شدي و بي نهايت زود گذشت ولي حس درونم باور ندارد بزرگ شدنت را و دلهره دارم مثل همه مادران سرزمينم دلم بهانه مي گيرد نبودنت را باور ندارد صدايت در گوشم است در اين چند ساعتي كه نيستي و آوايي در گوشم زمزمه مي شود قوي باش اين لوس بازيا به تو نمي آيد راست مي گويد چه بي معني است احساسات من در مقابل پيشرفت و استقلال تو برو گلم خدا به همراهت اميدوارم پائيزهاي زندگيت پر از شادي و سلامتي و موفقيت باشد  نازنينم دنيا مكانى تكرارى است اما تكرار اين روزها با وجود تو زيباترين تكرر زندگيم است. زيبايى درونى است و تو درون و بيرون زيبايى دارى. سرو ...
1 مهر 1396

كادوي زيباي نگين جون

عزيز رادمهرم آبجي نگين نازنين بار ديگر ما رو خوشحال كردن و چهره زيباي شما رو با دستاي هنرمندش كشيدن و به تو نازنين هديه كردن  عزيزكم خوش بحالت كه انقدر عزيزي و دوستت دارن اميدوارم بتوني قدردان محبتش باشي  ...
27 شهريور 1396

پنجمين تولدت

تو که اومدی به دنیا بابال گرم فرشته     توي دستای قشنگت یه دنیا خوبی نوشته                              توی فصل دردو غم بود.توی بی کسی مطلق                  توی اه و حسرت و غم توی دردای دمادم                   توکه لبخند زدی پژمرد هر چی دنیا داده بود غم                   تو که گفتی مامانه من قندو ریختی تو دل من                تو مثل خود نباتی مثل اسمون بزرگی  ...
20 شهريور 1396

آخرين ماه از چهارسالگيت

عزيز مادر رادمهرم از زمان تولدت ماه مرداد كه مي شود حس و حالم عوض مي شه حس انتظار حس اندوه حس هيجان نمي دونم چرا و نمي دونم چطور كنترلش كنم دلشوره دارم بزرگ و بزرگتر مي شوي و من ضعيف تر هرچقدرم كه تمرين كنم و كنترل كنم احساساتم رو باز اين دلشوره هست و ناتمام  به هرحال مي گذرد روزهاي بي تكرار و اميدوارم هميشه با حس و حال خوبي بگذرد و كودك شيرين من شيريني زندگيم را همچنان شيرين تر و دلچسب تر كني  رادمهرم با تاخير ماه آخر از سال چهارم زندگيت را تبريك مي گم عزيزمامان،جابجايي داشتيم و پر كار گذشت اين روزهايت و شرمنده ات هستم عزيزكم كه نتونستم وقت بيشتري براي تفريحت بگذارم و تو انقدر فهيمي كه وقتي ازت عذرخواهي كردم گ...
25 مرداد 1396

چهار سال و ده ماگيت

امروز روز عزیزیست که دل در سینه فقط برای او می لرزد گر قیمت خوشبختی او، جان من است الحق و والانصاف که خوش می ارزد امشب شب  ماهگرد گلِ باغِ من است این مژده به مرغانِ چمن میگویم ای روشنیِ چشمِ مامان رادمهرم در انتهاي چهارمين بهارِ عمرت هستی هستی که دل و جانِ مرا شاد کنی از مهر و وفا غافل مباش پسرم کاین گونه درونِ خویش آباد کنی چشمِ من و بابا به آینده ی توست آینده به شاخِ معرفت، گلشن کن دنیای درونِ خویش را روشن کن ای جانِ مادر! همیشه در زندگی ام آینده ی نیکت، آرزویم بوده ست قدرگذر عمر بدان تا هستي  هر لحظه ی این عمر، طلا باید داشت با عشق، نهادِ ما، جلا می یابد این سینه به عشق، مبتلا باید داشت امشب، شبِ شادیست،...
16 تير 1396

اين روزهايت

سلام پسر قشنگم اولين روز تابستان است و چيزي به پايان چهارسالگيت نمانده ،خيلي اين جمله تكراري كه چشم برهم زدني گذشت ولي واژه اي از اين پرمعناتر و زيباتر نيست گذشت خيلي خيلي زود و تو بزرگ شدي و مهرت بزرگتر ،شيطنتهايت بزرگتر ،كلامت بزرگتر،دلبريهايت بزرگتر و اما دل من براي يك لحظه نبودنت همچنان كوچك است دلم تاب و طاقت ناراحتيت را ندارد و با وجود تمرينهاي بسيار خلاف ظاهرم دلم آشوب توست ،رادمهرم اين روزها كنجكاويت دو چندان و شيطنت ها و حرف گوش ندادنهايت بي نهايت شده و اقتضاي سنت جلب توجه مي كني و مي تازي و من تحمل مي كنم تا تو كودكي كني و گاهي كه از كوره درمي روم به خودم تلنگر مي زنم كه چته صبور باش لذت ببر از ابن بداخميها اينا هم شيرينه مثل شيري...
2 تير 1396