رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

اين روزهايت

1396/4/2 1:26
نویسنده : مامان فرناز
161 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم اولين روز تابستان است و چيزي به پايان چهارسالگيت نمانده ،خيلي اين جمله تكراري كه چشم برهم زدني گذشت ولي واژه اي از اين پرمعناتر و زيباتر نيست گذشت خيلي خيلي زود و تو بزرگ شدي و مهرت بزرگتر ،شيطنتهايت بزرگتر ،كلامت بزرگتر،دلبريهايت بزرگتر و اما دل من براي يك لحظه نبودنت همچنان كوچك است دلم تاب و طاقت ناراحتيت را ندارد و با وجود تمرينهاي بسيار خلاف ظاهرم دلم آشوب توست ،رادمهرم اين روزها كنجكاويت دو چندان و شيطنت ها و حرف گوش ندادنهايت بي نهايت شده و اقتضاي سنت جلب توجه مي كني و مي تازي و من تحمل مي كنم تا تو كودكي كني و گاهي كه از كوره درمي روم به خودم تلنگر مي زنم كه چته صبور باش لذت ببر از ابن بداخميها اينا هم شيرينه مثل شيرينيهاي ديگرش

دوباره عشق ماشين و ماشين بازيت برگشته طوري كه ماشينهايي كه از كمدت جمع شده بودن و جاشون رو به حيوانات داده بودن يكي يكي بيرون اومدن و جالب اينكه تك تكشون رو به يادداري و وقتي بعنوان جايزه كار خوبت بهت مي دم مي گي اينو كه داشتم و كي و كجا خريديشون يا چه كسي هديه بهت داده رو مي گي و من مي مانم،عاشق موتور شدي و تو روياهات سوار مي شوي و دوستانت رو پشت سوار مي كني و به قول خودت شاد و سرحال زندگي مي كني ،دوست داري همچنان بري باشگاه و براي ثبت نام اقدام كردم و انشااله مي ري و اميدوارم علاقه ات ادامه دار باشه و سرحال و شاد باشي هميشه 

بايد پيش دبستاني ثبت نامت كنيم ولي مرددم احساس مي كنم زوده و وقت براي آموزش بسياره و كودكي و بازي و تفريح كردنت پراهميت تَر ،انشااله بررسي مي كنيم و به صلاحت تصميم مي گيريم.

دوست داري موقع بازي يا نقاشي يا هر كاري كه انجام مي دي من و بابا نگاهت كنيم و مدام مي گي ببين نگاه كن و اگر اهميت نديم بدجور دلخور مي شي و گلايه مي كني

از غذا خوردنت نگم كه كلافه ام مي كني و هنوز هم من قاشق به دست به دنبالت و تو فراري از خوردن بردمت دكتر تغذيه و تمام حق را به تو دادن و من محكوم كه اجبار نكنم همه چيز خوب است و تو به اندازه مي خوري و من زياده خواهم اميدوارم هميشه سلامت باشي نگرانتم گلم كه كمتر از تحركت غذا مي خوري 

عاشق فضاي سبز و گل و گياه و آب و طبيعتي و آرزو داري خونه مثلثي كنار جنگل داشته باشي و تو سوزه ها بدوي و از بالآي مثلث خونت دود بياد بيرون قربون تخيلت انشااله بهترينها نصيبت

هنوز عاشق دوچرخه سواري هستي و روزي يك ساعت با اشتياق تمام دوچرخه سواري مي كني و صدبار تشكر از اينكه همپاي تو من راه مي روم تا تو لذت ببري و اين جور مواقع من مي شم بهترين مادر دنيا كه رادمهر عاشقشه 

دعا مي كني براي من و بابا و همه عزيزانمون و با زبون قشنگت براي هر كس دعاي خاصي مي كني و دلم قنج مي ره از اين راز و نياز زيباي تو وقتي براي همه خوب مي خواي

هنوز عاشق موزيك هستي و زمزمه مي كني موقع بازي و من لذت مي برم

چند وقتيه كه علاقه به كار پليس و پليس بازي پيدا كردي و بي سيم به دست روزي چندبار منو تحويل ١١٠مي دي و به قول خودت وقتي زندانم رو كشيدم آزاد مي شم ،بابايي رو مدام موقع رانندگي جريمه مي كني و جالب اينكه طوري رفتار مي كني كه انگار چندين بار تجربه اين جرائم رو داشتي

مهربانم تك تك لحظات با تو بودن شيرين و نوشتني است مي نويسم تا زماني كه بزرگ شدي تجسم كني اين لحظات شيرين را ولي ثبت تمام اين لحظه هاي ناب نشدني است روزانه هايت ثبت مي شود و لذت نوشتنش براي من آنقدر دلچسب است كه وقتي به عقب برمي گردم خودم از خوندشون لذت مي برم و اين اميد را به خودم مي دهم كه براي تو هم لذت بخش خواهد بود

به اميد روزهاي بهتر و ثبت لحظات شيرين تَر تابستان ٩٦ به يادماندني برايت و لحظات نابت ناب تَر براي من،دوستت دارم 

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان الی
3 تیر 96 13:34
رادمهر جان امیدوارم همواره شیرین ترین لحظات برایت رقم بخوره و در کنار پدر و مادر عزیز و مهربونت سلامت و عاقبت به خیر باشی
مامان فرناز
پاسخ
از لطف هميشگي و نگاه قشنگت صميمانه سپاسگذارم💋💋💋💋💋