رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

چهار سال و نه ماهگيت

برای تو برای خنده های قاه قاهت جان می دهم وقتی که صدای سکوتم را می شکند جان می دهم. برای چشمهای شیطان زده ات دیوانه ام. احساس بادراوقتی ازکنارصورتت می گذرد درک می کنم. وقتی قدم روی زمین می گذاری می دانم چه بلوایی درزمین برپامی شود. وقتی می خوابی پشت پلکهایت احساسم رابه خط عاشقی می نویسم. وقتی می خوابی رویاها التماس واردرهجوم لحظه هایت ظاهرمی شوند. وقتی دستانت رامی بوسم حتما می شنوی که خدا می گوید ای فرشته ها ببینیددوست داشتن چگونه معنی پیدا می کند.ببینید عشق چه زیباست. احساست کردم باتوجان گرفتم ونفس کشیدم.به تک تک نفسهای عاشقانه ام قسمت مي دهم كه هميشه بخندي و شاد باشي نازنينم  چهار سا...
22 خرداد 1396

چهارسال و هشت ماهگي

♡ دوستت دارم♡ و این راروزی هزاربار برایِ خودم تڪرار میڪنم   وسرمست میشوم ازداشتنت همین ڪه بودنت،سهم مَن است مَن خوشبخت ترین آدم روی زمینم ‌‌‌‌‌‌ماهروزت مبارك دردانه مادر ...
16 ارديبهشت 1396

روزمرد

سلام پسر عزيزم امروز ميلاد حضرت علي (ع) روز پدر و مرد نام گرفته مهربانم مناسبتها برايت بسيار شيرين و دلچسبه و با شوق تمام در تداركات اين مناسبتها كمك مامان مي كني و از خيلي كوچيكي بسيار باشوق و علاقه قدرداني مي كردي از پدر مهربانت برايت پست گذاشتم از همان ابتدا حق مطلب را به خوبي ادا مي كردي و خودمونيم هميشه يه جورايي برنامه ها رو ريز به ريز از قبل لو مي دادي ولي آنقدر كارهات و حرفات شيرينه كه با وجود دانستن باز هم چيز جديدي ابداع مي كني عسل مامان  مي گي من مرد تو هستم بله مرد كوچك من روزت مبارك هديه ات رفتن باغ وحش و گشت و گذار و عشق كردن با حيوانات و لباس مورد علاقه ات بود وقتي كادوت رو گرفتي گفتي تشكر كه براي منم روز مرد خريدين...
23 فروردين 1396

سال١٣٩٦

دل را از پیله ی قهرش بیرون خواهم کشید واژه ها را از خواب فراموشی بیدار خواهم کرد دسته گلی از یاس و باران برایت خواهم چید نقش لبخندرا بر چهره ی زیبایت خواهم پاشید تا برایت پیام شادباشی بنویسم نازنينم ،جان جانانم،عزيزكم تقويم سپيد امسالم هم منتظر ثبت اتفاقات شيريني است كه تو مي سازي دوستت دارم دلنشينم   ...
2 فروردين 1396

چهارسال و شش ماهگيت

در بنفشه زار چشم تو من زبهترین بهشت ها گذشته ام من به بهترین بهار ها رسیده ام تو همزبان بهترین دقایق حیات من لحظه های هستی من از تو پرشده ست   برایت رویاهایی آرزو می کنم تمام نشدني  وآرزوهایی پر شور  که از میانشان چندتایی برآورده شود  برایت آرزو می کنم که فراموش کنی  چیزهایی را که باید فراموش کنی  برایت شوق آرزو می کنم  آرامش آرزو می کنم  برایت آرزو می کنم که با پرواز پرندگان بیدار شوی  و یا با خنده ی کودکان  برایت آرزو می کنم که دوام بیاوری در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار  مهمتر از همه  برایت آرزو می کنم که خودت باشی،مهربانم آخرين روز...
17 اسفند 1395

چهارسال و پنج ماهگيت

سلام پسر قشنگم ،سلام ماهروي مادر ،شيرين من چهار سال و پنج ماهه شدي زود گذشت خيلي زود ،با اينكه ثانيه به ثانيه آش لذت بردم ،حس كردم بو كردم چشيدم طعم شيرين بودنت را ولي هر شانزدهم غم مي نشيند بر دلم كه خوب و دلچسب استفاده نكردم از لحظات با هم بودنمان،زندگي همين است مي گذره و هر روز افسوس روز قبل را مي خوريم،شانزدهم هر ماه با اينكه شادي ماهروزت را با هم قسمت مي كنيم تو مي خندي و لذت مي بري از جشن و شور و كودكانه هاي شيرينت و من لبم مي خنده و دلم غم داره كه اين ماه هم گذشت چه سخت زود مي گذره ،بايد غنيمت بشمرم لمس دستانت ،بوي تنت و حس قشنگ بودنت را كه چشم برهم زدني بزرگ مي شوي و دور مي شوي از برم ،آري پسرم اين مسير تكرار مي شود روزي وقتي در اين...
19 بهمن 1395

چهارسال و چهارماهگیت

نمی  دانم چرا امشب پلک دلم مدام می پرد می دانم ماهروز آمدن تو که می شود شعرم ذوق می کند دل بنفشه غنج می رود خواب غنچه تعبیر می شود و ماه تا صبح در آسمان جشن می گیرد  من هستم و تو هستی و آفریدگارت طرحی می کشم از راز نگاهت برایت از عشق می گویم از خنده ،از گریه ،از باران که خیلی دوستش دارم برایت می گویم از دلتنگیهایم از بغض نهفته در گلویم که فقط برای تو می ترکد و دستان کوچک تو خیسی چشمانم را فقط پاک می کند چند بار قصه ات را برای چشمانم اعتراف کرده ام ،بی تو حتی خط های دفترم هم یک به یک به دلشوره می افتند برایت می نویسم که بی تو خواب شبنم چقدر بد تعبیر می شود ،راستش لابه لای خیسی حسم شاید باز هم برایت لالایی بخوانم  ...
17 دی 1395

یلدای سال۹۵

رادمهرم پسر خوبم،از پارسال شب یلدا تا امسال مدام یاد به قول خودت للدا و خاطره هاش بودی و سوال می کردی چرا دوباره للدا نمی گیری دوست دارم للدا بیاد و بالاخره آمد شیرینم و من برایت یلدا گرفتم و تو با ذوق و شوق هرچه تمام تر کمکم کردی و باز هم دوست داشتی همه وسایل شکل حیوانات باشه و کلی تشکر و ذوق و رقص و حرفهای دلنشینت که دل مامان و بابا رو می بری امیدوارم تمام یلداهای عمرت شاد باشی  به خاطر ذوقت یه یلدا خونه خودمون گرفتیم و شب یلدا خونه مامان جون عزیزت در کنار دوستان نازت شب یلدا رو گذروندی و وقتی برمی گشتیم تو ماشین گفتی مامان من این روزا رو خیلی دوست دارم سرت رو بردی به سمت آسمون و گفتی خدا هر روز للدا باشه خیلی خوب بود انشااله همه...
1 دی 1395