ماه رمضان
رادمهرم دوباره منم می روم و دلم طاقت نمی آورد و دوباره باز می گردم
با کوله باری از حرفها و شعرهای ناگفته
تنها اینجا
مکان امن عاشقانه های من است ....
عزیزم آخرین روزهای ماه مبارک رمضان است
اولين رمضانت در بطن وجودم گذشت
دو ماه رمضان است که میهمان سفره افطارمان هستی
همه با چای و خرما افطار می کنند
ما با لبخند زیبای تو
این دو رمضان را خدای بر ما ببخشاید
که بت پرست شدیم هرچند آفریدگارت انقدر بخشنده و مهربان است که می بخشد
چون این عشق را خودش در قلب ما به ودیعه گذاشته
کاش مجازاتش آغوش تو باشد
چشمانت را که به من می دوزی
دامنم پر از پولک شعر می شود
پری ماهی کوچک تو می شوم
ساکن در اقیانوس آرام دلت
که با یک بوسه
عاشقت می شوم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی