آخرين ماه از چهارسالگيت
عزيز مادر رادمهرم از زمان تولدت ماه مرداد كه مي شود حس و حالم عوض مي شه حس انتظار حس اندوه حس هيجان نمي دونم چرا و نمي دونم چطور كنترلش كنم دلشوره دارم بزرگ و بزرگتر مي شوي و من ضعيف تر هرچقدرم كه تمرين كنم و كنترل كنم احساساتم رو باز اين دلشوره هست و ناتمام به هرحال مي گذرد روزهاي بي تكرار و اميدوارم هميشه با حس و حال خوبي بگذرد و كودك شيرين من شيريني زندگيم را همچنان شيرين تر و دلچسب تر كني رادمهرم با تاخير ماه آخر از سال چهارم زندگيت را تبريك مي گم عزيزمامان،جابجايي داشتيم و پر كار گذشت اين روزهايت و شرمنده ات هستم عزيزكم كه نتونستم وقت بيشتري براي تفريحت بگذارم و تو انقدر فهيمي كه وقتي ازت عذرخواهي كردم گ...
نویسنده :
مامان فرناز
1:04