دهمین روز با تو بودن
رادمهرم ده روز از با تو بودن گذشت ده روزی که نفهیمدم چطور گذشت باورت نمی شه مامانی روزهایی که تو وجودم بزرگ می شدی ساعتها و ثانیه ها کند بودن ولی از وقتی که به دنیا اومدی و دنیای مامان و بابا رو قشنگ کردی ثانیه ها و دقیقه ها در حال دویدنند گلم طبق سنتها حمام ده روزگیت را رفتی و مثل فرشته ها خوابیدی و مامان و بابا از نگاه کردن به صورت زیبایت سیر نمی شوند دوستت داریم ...
نویسنده :
مامان فرناز
2:46