چهارسال و پنج ماهگيت
سلام پسر قشنگم ،سلام ماهروي مادر ،شيرين من چهار سال و پنج ماهه شدي زود گذشت خيلي زود ،با اينكه ثانيه به ثانيه آش لذت بردم ،حس كردم بو كردم چشيدم طعم شيرين بودنت را ولي هر شانزدهم غم مي نشيند بر دلم كه خوب و دلچسب استفاده نكردم از لحظات با هم بودنمان،زندگي همين است مي گذره و هر روز افسوس روز قبل را مي خوريم،شانزدهم هر ماه با اينكه شادي ماهروزت را با هم قسمت مي كنيم تو مي خندي و لذت مي بري از جشن و شور و كودكانه هاي شيرينت و من لبم مي خنده و دلم غم داره كه اين ماه هم گذشت چه سخت زود مي گذره ،بايد غنيمت بشمرم لمس دستانت ،بوي تنت و حس قشنگ بودنت را كه چشم برهم زدني بزرگ مي شوي و دور مي شوي از برم ،آري پسرم اين مسير تكرار مي شود روزي وقتي در اين مسير قرار گرفتي معني حرفاي مادر را مي فهمي
اين ماهروزت خاطره دور شدن عزيزترينمان كه كودكيم با أو گذشت لحظه به لحظه قدكشيدنش مثل تو يادم هست به حرف افتادنش راه افتادنش اولين باري كه صدايم كرد بزرگ شد مثل تو كه از بزرگ شدنت لذت مي بريم لذت بردم از قدكشيدنش پدر شد و باز هم لذت بردم از پدرشدنش و ثمره زندگي آش شد جان جانانمان عزيزدلمان و وقتي تو آمدي هم ذره اي از مهر من به أو كم نكرد كه زيادتر هم كرد كه خاطره شيرين كودكيش را با وجود تو مرور كردم وقتي تو گفتي دوستت دارم ياد دوستت دارمهاي كودكي أو افتادم وقتي شعر تاپ تاپ را خواندي خاطره تاپ تاپ أو و اينكه بغل فرحي بندازي افتادم،آري رادمهرم اينها را نوشتم تا وقتي خواندي يداني فاصله به همين كوتاهيست،شمع اين ماهروزت را با ثمره زندگي اين عزيز فوت كردي و برايت گنگ بود ناراحتي ما هنوز معني دور شدن اين مدلي را درك نكردي و با كلام كودكانه و قلب پرمهرت مي گي مامان ناراحت نباش فردا مي ياد دوباره پيشمون ،قربون قلب پرمهرت برم تو تسكين تمام دردهاي مني و من قورت مي دم همه دلتنگيام رو بخاطر تو ،شاد باش گلم و لذت ببر از لحظاتت و خاطره بساز برأيم كه همين خاطره هاست كه مي ماند الهي خنده از لباي تو و عزيزانم دور نشه،دوستت دارم همه روزهايت شيرين قند عسل مادر