سه سال و ده ماه گذشت
دلبندم رادمهر
این همه شتاب چرخه گردون بهت زده ام می کند انگار این بار دنيا دست بکار شده که نگذارد من طعم گس و بینظیر این دقایق را تا عمق عمق وجودم بچشم تا ودیعه نگاه دارم برای فرداهای دورتر. تا یادم بماند تک تک این لذت های بکر تکرار ناشدنی را
زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .
آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر.
آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.
نازنينم نگاه معصومت سه سال و ده ماه است همراهم كنارم جانم عمرم نفسم است چقدر اين ماهروزها شيريني و تلخي دارد شيرينيش روزهاي به يادماندني گذشته را در قلبت تيك عاشقانه مي زند و تلخيش هشدار كه روزهاي ناب به سرعت برق و باد مي گذرد ماهروزت با عيدسعيد فطر همزمان شده و شيريني هر دو گواراي وجود نازنينت شيرينم الهي كه بزرگترين نعمت پروردگار سلامتي هميشه همراهت باشد
ای بهترین داشته ام!
لذت بودنت را قدر دانم شکر که هستی
همدلی کردی با دل من،همدلت هستم تا بی نهایت