پايان شيردهيت
رادمهرم
دو سال و دو ماه پيش درست زمانی که صدای اذان ظهر توی گوشم پیچید , پرستار تو را در آغوشم گذاشت و صدای گریه تو برای اولین بار, نوید به دنیا اومدن یه فرشته کوچولوی پاک و معصوم بود که شد بهترین هدیه خدا به من . فرشته کوچولویی که به دنیا اومدنش با عشق بود , نفس کشیدنش در درونم با عشق بود , اصلا " حضورش به زندگیم رنگ محبت و عشق داده بود . موجودی که از اولین لحظه هستیش , محبت عمیقش به دلم نشست , باهاش حرف زدم , درددل کردم , براش دعا کردم و کلی آرزوهای قشنگ براش از خدا خواستم .تولدش توی زندگی من یه نعمت بزرگ بود و حضورش یه رحمت و برکت بی انتها .خورشيد بخشنده زندگيم هميشه به من اين مهيب را مي زند كه يادم باشه شیرینی سختیهایی که به خاطرش کشیدم . یادم باشه که قشنگترین هدیه زندگیم بوده و هست . حس شادی و غم توامان کنده شدن یک عزیز از وجودم رو یک بار دیگه با تولدش و بعدها با از شیرگرفتنش تجربه کردم و آموختم برای چندمین بار که وابستگیها و دلبستگیها , در عین طعم شیرینی که دارن , چقدر آدم رو از پا میندازن ! الان حسرت تجربه دوباره اون لحظه هایی که فرشته وار در آغوش من بود و با نگاه معصومانه ش من رو مسحور میکرد به دلم مونده ! اما خب هر روز بزرگتر شدنش هم یه هدیه جدید برای منه . و من میدونم که قدر همین لحظات رو هم باید خوب بدونم , که تکرار نمیشن و زود میگذرن .
مهربانم ازت ممنونم كه صبورانه و بسيار با منطق با اين مرحله از زندگيت كنار آمدي به پاس قدرداني از صبوريت جشن سه نفره اي گرفتيم و وقتي ازت پرسيدم كه جايزه چي مي خواي گفتي كت مشكي الهي من فداي تو با اين دلبستگيهايت بشم اين خاطره شد براي من پسر دو ساله و دوماهه من براي پايان شيردهيش كت مشكي خواست دوستت دارم با تمام وجود دردانه ام