رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

دل نوشتي ديگر

1393/9/2 1:36
نویسنده : مامان فرناز
218 بازدید
اشتراک گذاری

 

يار و ياور مامان

صورتت را رو به من کردي و چشم هاي قشنگت را بستي. با دستم گونه هایت را نوازش کردم مثل هرشب با قصه هاي پيشنهاديت و ابراز احساسات قشنگ و كودكانه ات لبخند زدي و خوابیدي و من ماندم و هزار هزار فكر و خيال و رويا به دستهایت فکر می کنم به وابستگی شدیدی که هر روز هم بیشتر می شود. به عشقی که هر روز شعله ورتر می شود و به اینکه هر روز دستهایت را می بوسم و در ذهنم فکر می کنم نکند این آخرین بار باشد و دوباره می بوسمش.بعد فکر می کنم به جمله ای که "بچه ها چون به مادر خود احتیاج دارند او را دوست دارند وگرنه هیچ عشقی در میان نیست" و فکر می کنم اگر من روزی به  تو احتياج داشته باشم تو هم چنین عشقی به من می دهدي و  تمام بد رفتاری های آدم بزرگها در قبال پدر و مادرهایشان در ذهنم رژه می رود و بعد می گویم ولی من عاشقش هستم پیر هم شوم مزاحمش نمی شوم ولی دلم که برایت تنگ می شود با آن چه کنم بعد به چشمان مشکی و مهربانت نگاه می کنم و با تو حرف می زنم به صحبت کردن شيرينت به کلماتی که شکسته و خاص خودت ادا مي كني و من قند در دلم آب می شود و به اینکه این بچه چقدر لمسی ست و چقدر دوست دارد ناز و نوازشش کنم، بغلت کنم و ببوسمت و تا تو هم تلافی نکني و نبوسي نمی شود، فکر می کنم. بعد می گویم نکند بزرگ شود و در زندگی خوشبخت نشود نکند  آدم بدی به تورش بخورد و اذیت شود و از همين الان برايت استرس مي گيرم
وقتی مادرم می گفت دعا می کنم روزی مادر شوی نمی فهمیدم چه می گوید ولی حالا با استخوانم حس می کن
برایت آرزو می کنم هر آنچه  که تو را هر روز خوشحال تر می کند.
پسندها (8)

نظرات (1)

مامان نازیلا
2 آذر 93 14:44
عزیزدلم باورمیکنی من هم دقیقا احساس تو رو دارم . همه مادرها مثل هم هستن. نوشته هات پر از عشقن.رادمهر جون ببوس
مامان فرناز
پاسخ
سلام عزيزم دقيقا به خوب نكته اي اشاره كردي همه مادرها مثل هم فكر مي كنند .ممنون كه مطالبم رو مي خوني