شبيه پدر بودن را تمرين كن
رادمهرم اگر بخواهم اين روزها كه دوسال و يك ماه و بيست روز از عمر شيرينت گذشته را توصيف كنم در يك لغت خلاصه مي شود پدر
آري دلبندم پدرت همانند يك آينه تمام قدي شده كه تو خود را در آن مي بيني و دوست داري لباست رفتارت كلماتت حركاتت مثل پدرت باشد تا اين حد كه وقتي موهاي قشنگت را كوتاه مي كردي مدام مي گفتي مثل بابايي كوتاه كن و وقتي تمام شد و خودت را در آينه ديدي از ته دل مي خنديدي و خوشحال مي گفتي ديدي مثل بابا شدم عزيزم بسيار خوشحالم كه پدرت الگويت شده اميدوارم هميشه از وجود پرمهرش استفاده كني و قدردانش باشي
رادمهرم بدان نام پدر خيلي عزيز و محترم است خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه پدر کودکیهایت را بدرقه خواهد كرد تا در آينده به معناي واقعي اين كلمه برسي دلبندم پدر مهربانيش بي وصف و غصه خوردنش پنهاني است گاهي وقتا پيش از رسيدن او تو خوابي و خسته از تمامي كارها با ناخنهاي ضرب ديده اش كه لاي درهاي بسته روزگار مانده نوازشت مي كند و بانگاه به چهره معصومت خستگيش را در مي كند
رادمهرم اين اميد رادارم كه در آينده اي نه چندان دور بيدارتر از هميشه به جاي آويختن بر شانه هاي پدرت بوسه بر بلنداي پيشاني اش بزني و با مهر بگويي سايه ات كم مباد پدرم
شبيه پدر بودن را زياد تمرين كن پسرم همانگونه كه هست