رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

بخشنده همچون خورشید

از نگاهت به آسمانها رسيده ام

1393/8/3 2:10
نویسنده : مامان فرناز
191 بازدید
اشتراک گذاری

 

دفتر و خودکار خود را برداشته ام و میخواهم چند خطی از تو بنویسم تویی که در روز خورشید و در شب ماه و ستاره ی منی ...
تویی که مانند پرنده بال پرواز کردن به من دادی و مرا از قفس تنهاییم رها کردی حال که تو را در کنارم میبینم، حس بی انتها بودن میکنم
حس پرواز در اوج آسمان ها را میکنم، با تو هر روزم زیباتر از روز گذشته است با تو گذر هر فصل برایم شیرین است مخصوصا فصل پاییز
اگر تو نباشی در کنارم عقربه های ساعت برایم نمیچرخد،اگر هم بچرخد هر ثانیه اش برایم یک عمر میگذرد ...
مرا دیوانه کرده هر لحظه بودن با تو، دیوانه شدم، دیوانه ی عشق تو ... وقتی به چشمانت مینگرم سرشار میشوم از جمله های زیبا برای تو 
تو با من چه کردی که دارم می نویسم با تمام وجودم از تو ...

رادمهرم تیک تیک ساعت دوباره عشق و به یادم مي ياره نگاه عاشق تو رو به یاد چشمام می اره حرف های بچه گانه ای که با هم مي زنيم اشکهای بی غروری که دوتايي براي هم مي ريزيم چه روزای شیرینیه اين لحظه هاي عاشقي روياهاي  قشنگي كه با هم مي سازيم و هر روز تكرارمي كنيم مبادا فراموش شود نگاهمان كه براي هم است آنقدر شيرين است كه نفس به نفس چشم در چشمم برايم قصه و لالايي مي خواني و شادم از اينكه آنقدر بزرگ شده اي كه قصه ها و لالاييهايم  را براي خودم مي خواني 

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!
آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقي

از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، برق چشمانت ستاره ای است كه هر شب به آن خیره میشوم باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !
قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!
و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است
پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !
سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !
تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو خوابيدن عادت كرده ام به نفسهايت
تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !
حالا تو ليلايي و من مجنون تو  همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !
بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !
و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید! 

 

پسندها (6)

نظرات (3)

مریم
3 آبان 93 15:23
چقدر قشنگ... روزهای ناب بی تکرار... برقرار باشید همیشه. ممنون که به ما سر زدین. خدا رادمهر عزیزتون رو براتون حفظ کنه در پناه خودش. ممنون از نظرتون بي نهايت سپاسگذارم كه وقت گذاشته و نظر مي دهيد
مامان نازیلا
5 آبان 93 10:31
چقدر وب قشنگی دارید من لینک شما رو گذاشتم اگه دوست داشتید لینک منو بذارید باسلام سپاسگذارم از نظر پرمهرتان با كما ميل خوشحالم كرديد
مامان پارسا
6 آبان 93 3:37
سلام.من وبلاگتون رو اتفاقی دیدم.متنی که درباره پسرکوچولوتون و پدرش گذاشتین خیلی زیبا و تاثیرگذار بود.خیلی قشنگ پدر رو وصف کردین.امیدوارم در کنار خانواده موفق باشید.
مامان فرناز
پاسخ
باسلام سپاسگذارم خوشحال شدم كه پسنديديد باز هم به ما سربزنيد