قصه ما قصه عشق من و تو
رادمهرم يكي يك دانه ام
با تو ، به عشق تو ، یک قصه دیگر ، قصه من و تو قصه مادر و پسري عاشق
با تو ، در کنار تو ، قصه از نو ، نفسی دیگر هم نفس هم تا ابد
یک نفس تازه از یک دیدار عاشقانه ، از نگاه مهربان تو به چشمهایم
با تو بودن خاطره ایست همیشه ماندگار ، اما بی تو بودن قصه ایست از یک روز تلخ که از ذهن فراموش شده ، اما از دل بیرون نمیرود و اعماق دل را میسوزاند!
با تو ، همیشه با تو ، تا آخرش با تو ، حتی لحظه مرگم نیز با تو... چقدر شیرین است! شیرین است به شیرینی طعم بوسه های تو !
با تو ، در آغوش تو ، قلبم برای تو تا ابد ، تا آن لحظه که دیگر طلوعی را نخواهم دید تو را میبینم که زندگی منی ، یک غروب شیرین ، از یک زندگی عاشقانه ، زندگی که عشقمان در آن پا برجاست ، لحظه های گرمیست ، به گرمی آغوش مهربان تو !
قصه من و تو حقیقتیست بی پایان یکی بود ، یکی نبود من بودم و تو نبودي زیر گنبد کبود ..... من بودم و تو نيز آمدي حالا دیگر تو هستی و یک مجنون !
قصه من و تو اگر قصه است ، به این خاطر است که مثل من و تو کسی نیست عاشق باشد و دیوانه !
یک عشق پاک ، دو قلب ساده و یکرنگ سرگذشت دو عاشق از امروز تا لحظه مرگ قصه عشق مادر و فرزند قصه اي است بي پايان عشقي وصف ناشدني و خدايي قصه ایست از من و تو !
بهتر است که در پایان این کتاب نوشته شود ::: این داستان تا ابد ادامه دارد !
تا ابد ، با تو ، در کنار تو ، به عشق تو ادامه دارد قصه من و تو!