رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

دفتر عاشقانه من و تو

1393/6/30 1:54
نویسنده : مامان فرناز
219 بازدید
اشتراک گذاری

یکی یک دانه ام رادمهرم
اگر تو نبودی این کلبه هیچوقت ساخته نمی شد اینجا رو ساختم تا زیر سقفش راحت بهت بگم دوستت دارم این یک هدیه است به تو 

تک تک خشتهای این کلبه با عشق گذاشته و بنا شده رادمهرم وجود گرمت به این کلبه عطر زندگی بخشیده دم مسیحای تو روح زندگی را به من بخشیده خداوند مهربان را شکر که هدیه اش را به من بخشید تا اینجوری بهم نشون بده که من رو می بینه و دوستم داره 

می نویسم برای تو برای او و برای همه می نویسم از عشق پس بخوان ای عاشق این احساس مرا می نویسم تا بدانی و بدانند عشق بزرگ به چه معناست عشق سرآغاز چه حادثه ای است 
می نویسم تا بخوانی احساس مرا و درک کنی عاشق بودن را 
اگر عشق برایت پردرد و تلخ است می نویسم تا برایت معنایی شیرین و ماندگار داشته باشد 
از عشق نوشتن احساس می خواهد درک می خواهد غرور می خواهد پس با دلی پرغرور بخوان متنهای مرا دفتر عشق را بازکن با احساسی پاک و بادلی عاشق بخوان متنهای مرا 
خداوند این حس پاک این عشق بی همتا را به من داد و من نیز تنها به عنوان یک مادر می نویسم از تو از یک زندگی و از یک غوغای عشق در دلهای پر از عشق 
دفتر عشق تنها برای توست و در این دنیای بزرگ تنها همین دفتر عشق در دلها ماندنی و ماندگار است به همراه تمام خاطره هایش می نویسم تا زمانی که نفس دارم تا زمانی که جان دارم و تا زمانی که تو این امانت را تحویل بگیری 

دفترم را می گذارم مقابلم ...  
آهنگ وبت شده موزیک خلوت سه نفره مان
من ... 
دفترم.... 
بودن و نبودنت 
ورقش می زنم  از بودن گفتم از حضوری متفاوت در زندگی ام  
از دوست داشتن 
از حس شیرین جاری شدنت در لحظه هایم
ورق می زنم 
دقایقی که می توانست ساده باشد ... ساده بگذرد

اما "بودن " تو نگذاشت ... زیبایشان کرد ... ماندگارشان کرد ... زیبا گذشتند
ورق می زنم
صدا زدن هایمان ... آن "م" های مالکیت 
حتی عاشقانه هایم نیز تو را فریاد می زنند 
ببین 

نامت را می گویم ... در سطر سطر خاطراتم حک شده 
ورق می زنم 
سخت است نداشتنت 

باور کن بلد نیستم نداشته باشم تو را 
چقدر " ای کاش " لحظه هایم را پُر کرده 
ورق می زنم باز هم 
- یک تصویر ذهنی زیبا. انگاری یک شروع دوباره است. یک آغوش گرم با طعم محبت و آرامش.یک بوسه که پُر بود از دوست داشتن و دوست داشته شدن.

دو نگاه و لبخندهای دمادم 
- کاش این "بودن" ابدی باشد. خیلی دلم برای خودم می سوزد اگر نباشم 
دفترم را می بندم ... در آغوشش می گیرم ... و اشک هایی که بر گونه ام روان می شوند 

از خودم دور می شوم تا به تو نزدیکتر باشم هیچگاه به بی تو بودن ها عادت نخواهم کرد 
یا بمان.... اصلا یا ندارد فقط بمان 

پسندها (6)

نظرات (0)