رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

خوب من رادمهرم

خوب من خوب من باز هم منم،همان که تمام لحظه‌هایش نشسته و دارد تو را می‌نگرد....بیا حرف بزنیم،درد و دل کنیم و شاید کمی‌ اشک برای دلتنگی‌‌هایمان بدک نباشد....اغوش گسترده‌ام که شانه‌هایم پناه گریه هایت باشد،پس تا میخواهی‌ سیر گریه کن،آنقدر که دیگر دلت تنگ نباشد آنقدر که گریه ات تمام شود و در آینده اشکی از چشمان مهربانت نریزد  آرام که شدی بلند بلند به عاشقی‌ها میخندیم....در اوج خنده هامان،بوسه بارانت می‌کنم،و یواشکی فدای صدای خنده هایت میشوم.... خوب من  آرزویم این است تو به باور برسی که در این کنج هیاهوی زمان بین بی باوری آدم ها یک نفر می خواهد تو سلامت باشی...
20 ارديبهشت 1393

یک سال و هشت ماهه شدی گلم

  توبزرگ میشوی وبزرگتر.... ومن هرروز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم روزهای نوزادی .روزهایی که به غیر از آغوش من ماْوایی نداشتی. دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد. خیلی زود گذشت.روزی که خدا یک فرشته را به من هدیه داد تا زین پس نگهدار او باشم. امانتدار خدا هستم تا از تو پاسداری کنم. ازتو وزیباییهایت.  هرروز که میگذرد عشق من به تو صدچندان میشود یک سال و هشت ماه از آمدنت میگذرد توبزرگ میشوی ومن هر روز که میگذرد در دریای عشق توکوچکتر میشوم.... و شاید همین روزها غرق شوم........... گاهی اوقات که دلتنگ نوزادیت می شوم  به قاب عکست لم می دهم  من ازگذشته ها برایت تعریف می کنم  و تو&...
17 ارديبهشت 1393

دل نوشته های مامانی برایت

از خودم برات میگم پسر نازم، از عشقم ، از دل نگرانی هام، از امید وآرزوهام.....که همه همه برای توست. گلم یک سال و نیمی که با تو عزیز  گذشت هم خوشی داشت هم ناخوشی هم دلشوره هم نگرانی هم خستگی هم بی خوابی عزیزم اینطور برایت بگویم که حس می کنم با تو بزرگ می شوم بازیهای کودکیم با تو برایم دوباره تکرار می شود رادمهرم نمی توانم احساسم را از این مدت برایت ثبت کنم گاهی اوقات مییترسم، میترسم از این همه مهرو دلبستگی به تو ، میترسم این همه دلبستگی که بهت دارم مانع تربیت صحیح مادری بشه و خیلی از وظایف دیگه ی مادریم رو تحت شعاع قرار بده، مهربانم وقتی صدایم می کنی و بهم ابراز علاقه می کنی بند دلم پاره می شه وقتی زمین می خوری می میر...
16 ارديبهشت 1393

خوشبختیت آرزوی ماست

  پسر خوبم :اگه معنی خوشبختی رو بفهمی،دیگه تمام عمرت به دنبالش نخواهی دوید،تمام عمرت منتظرش نخواهی ماند. عزیز من خوشبختی،نامه ایی نیست که یکروز،نامه رسانی،زنگ در خانه ات را بزند وآن را به دست های منتظر تو بسپارد.خوشبختی،ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر... به همین سادگی،به خدا به همین سادگی،اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر... خوشبختی را در چنان هاله ایی از رمز وراز،لوازم وشرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبر که خود نیز درمانده در شناختنش شوی... خوشبختی،همین عطر محو ومختصر تفاهم است که در سرای ما پیچیده است... خوشبختی را نمی توا...
16 ارديبهشت 1393

ماشین و رانندگیت

عزیز رادمهرم مامانی خیلی علاقه به ماشین و رانندگی داری از خیلی کوچیکی تا بابایی از ماشین پیاده می شه بی معطلی در هر شرایطی باشی می پری سر جای بابا و  شروع به رانندگی و بوق زدن میکنی از اسباب بازیهایت هم به ماشین خیلی علاقه داری گلم . ...
16 ارديبهشت 1393

مهمترينهاي كودكيت عزيزم

اولين دندانت عزيزم : روز هفتم فروردين ٩٢ كه شش ماهت بود صبح داشتي آب مي خوردي كه احساس كردم صداي كشيدن دندونت به ليوان مي ياد تعجب كردم وقتي نگاه كردم ديدم بله عزيزم اولين دندون جلوييش از بالا ريشه زده گلم اين اتفاق مهم هم بدون هيچ علائمي بود و خدا رو شكر هيچ مشكلي نداشتي بعد از اون توي هر ماه دندونهاي ديگت هم اومد بيرون و خدا رو شكر حالت خوب بود الان كه دارم مي نويسم برات يك سال و نيمته و ١٦ تا مرواريد زيبا داري گلم و دو تاي ديگه ريشه زده گلم.     چهار  دست و پا رفتنت گلم : ت وي فروردين ٩٢ كه شش ماهت بود سينه خيز و چهاردست و پا رفتي و من و بابا جونت  كلي ذوق كردیم.   آغاز به نشستنت عزي...
15 ارديبهشت 1393

دوازده تا نوزده ماهگیت به روایت تصویر

چه زود می گذرد لحظات با تو بودن کاش تمام ثانیه هایش دو باره و دوباره تکرار می شد نمی دونم چه حسی است این عاشقی ؟ وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم وقتی صدایی می آید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت دارم چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ...
13 ارديبهشت 1393

بهار پر عشق 91-92-93

عزیز رادمهرم بهار 1391 چهار ماه از نه ماه انتظار مامان می گذشت و وجود نازنیت رو با تلنگرهایی که به مامان می زدی ابراز می کردی من و پدر مهربانت از اینکه خداوند لطفش را شامل حالمان کرده بود بسیار خوشحال بودیم و خداوند مهربان را شاکر عزیزم این بهار شیرین ترین بهار عمرمان بود در این بهار تو به دنیا آمدی و دنیای مامان و بابا شدی دوستت دارم گلم سال 91 سال دلفین بود به همین مناسبت مامان یک عکس برایت درست کرده که امیدوارم خوشت بیاد .                           عزیز رادمهرم بهار 1392 شش ماه از با تو بودن می گذشت و مامان و بابایی ی...
13 ارديبهشت 1393

عاشورا و نذر لباس سقا

عزیز رادمهرم دو اعاشورا را گذرانده ای گلم شاید هنوز زود باشه که در مورد این روز و وقایع آن و لباس سقا برایت بگویم گلم وقتی بزرگتر شدی خودت متوجه می شی که این لباس و آداب آن چیست .گلم مامان جون عزیزت برای روز عاشورا برایت لباس سقا گرفته بود و خواست که تنت کنم گلم اولین عاشورا را در سن سه ماهگی تجربه کردی و دومی را در سن چهارده ماهگی عزیزم امیدوارم طبق این سنت که تا هفت سال باید سقای امام حسین ( ع ) باشی این افتخار نصیبم بشه و بتونم این دین رو ادا کنم . آمین شیرخواره ها در آغوش مادر بهانه ای می شوند برای میعاد با شش ماهه کربلا و گلویشان میعادگاه بوسه عشق بر حنجر غرق به خون غنچه پرپر عاشورا. همنوا با رباب می گوئیم حسین جان شیرخو...
13 ارديبهشت 1393