يلداي 97
رادمهرم پسر دوست داشتني مادر خيلي وقته كه نتونستم به اين مكان عاشقانه مان سربزنم قصور من رو ببخش نازنينم ،نه اينكه نخوام و دوست نداشته باشم حالم مساعد نبود نازنينم
يلداي امسال مريض شدي آبله مرغان اومد سراغت و حسابي درگير اين بيماري شدي اولش ترسيده بودي و وقتي بهت توضيح دادم آروم تر شدي هر روز خودت رو تو آينه نگاه مي كردي و كلي غصه مي خوردي چند روز قبل از يلدا در مدرسه مراسم داشتين كه همون روز حالت بد شد و نمي خواستم كه بري با سماجت رفتي و زودتر اومدم دنبالت و خوابيدي وقتي بيدار شدي ديدم اولين نشانه هاي اين ويروس تو صورتت مشخص شده و حدس زدم كه آبله است و فوري بردمت دكتر و گفت بله آبله گرفته و پانزده روز مرخصي استعلاجي داد هر روز مشق مي نوشتي و با معلمت صحبت مي كردي و طبق كلاس جلو رفتي اين همه اشتياق لذت بخش بود طوري كه تا تموم شدن مرخصيت يه دفتر تموم كردي و كلي معلمت امتياز بهت داد
شب يلدا برخلاف ميلت خونه بوديم و نتونستيم مثل هرسال به منزل مامانجون بريم و از اين بابت غمگين بودي و مي گفتي مگه مي شه بايد دور هم باشيم
عزيزمادر اميدوارم هيچوقت غم و مريضي و ناراحتي سراغت نياد ،دوستت دارم