سه سال و شش ماهه شدي
چیزهایی هست برای مرور کردن !چیزهایی که نه خاطره اند که تمامشان کنی و نه لحظه اند که تکرارشان کنی!
هرگاه بیادشان میاوری گویا زنده میشوند و روبرویت راه میروند!حصار زمان و مکان را می شکنند!
انگار همان لحظه همان جایی!
آری چیزهایی که فقط مرور میشوند؛ یعنی در سر تا پای احساست قدم میزنند و عبور میکنند!آري پسرنازم خاطره آن پنج شنبه طلايي هم از آن چيزهايي است كه مرورش اشك شوق وصف ناشدني به چشمانم مي آورد و زيبايي اولين نگاه شيرينت و لمس بودنت بعد از گذشت سه سال و شش ماه وصف ناشدني است ،از اين حس و از اين روز زياد برايت نوشته ام ،تكرارش برايم شيرين است مثل آهنگ زيبايي كه دل را مي نوازد و مي دانم كه تو هم از تكرار اين لحظه عاشقي خسته نخواهي شد چون تو هم سرشار از احساسي و شنيدن قصه آغاز بودنت تقاضاي هر روز توست تا آنجاكه ملتمسانه از من مي طلبي كه راوي قصه عاشقانه خودم و خودت باشم ،شيرينم اين حس مشترك من و تو چهل و دو ماه ايست كه مرور مي شود اميدوارم باشم و هر ماه برايت ثبت كنم يادبود اين روز دل انگيز را ،دوست داشتني دوست مي دارمت ماهروزت ستاره باران