سه سال و سه ماهگيت
پنجره را باز مي كنم احساس قشنگ (( تو)) مي آيد مي نشيند بر پرده بر ديوار ..من گيج اين همه (( تو )) عاشقانه كنار مي آيم با خودم و با احساس قشنگي كه (( تو )) يي زندگي مي كنم ،تو كلمه عجيبي است از بچگي يادم دادند بگو شما قشنگتر است ولي از (( تو )) زيباتر مگر مي شود .
هواي تو اجابت تمام عشق است و من به تو شكوه يك قنوت عاشقانه را پيش كش مي كنم رادمهرم
روشن تر از خورشيد،خورشيد بخشنده ام در لابه لاي ابرها روشنتر ازروشني ها نوريست كه به زمين رسيد بر تنم تابيد و شكفتم در كوير ،شدم عاشقي و پرواز كردم به سوي روشني ها، ديدم عشق آسماني را و شنيدم نغمه باراني را، سه سال و سه ماه گذشت و من با نور عشق تو زنده ام و با هواي نفسهاي تو عاشق
صفحه صفحه از دفتر عشق ،اين من و تو و اين سرنوشت رسيده ام به گلي از باغ بهشت از آغاز هم نام تو بود كه قلم بر روي دفتر عشق نوشت.
روشنتر از خورشيد ،بخشنده همچون خورشيدم ،اي تويي كه مرا به آسمانها رساندي امروز ماهروزت قلبم پرتپش تر از هميشه ،اين روز را در قلبم حك كرده ام كه تا زنده ام بماند،كه هم ميلاد تو را ديدم و هم لحظه عاشقي را
اي گل ناز من،محرم رازهاي من،همدم تنهائيم ماهروز آمدنت شانزدهم آذر نود و چهار ،آسمانش برفيست و تو خوشحال و شاد از اين موهبت الهي
دلبندم اميدوارم آسمان زندگيت پر از ريزش دانه هاي سپيد خوشبختي