اولین تجربه اتاق عمل و بیمارستان و درد کشیدنت گلم
عزیز رادمهرم روز پنج شنبه 91/8/11 ساعت 7 صبح با بابا جون و خاله پروین عزیزت رفتیم بیمارستان پیامبران برای ختنه کردنت مامانی خیلی ناراحت بودم از اینکه می خواستی درد بکشی گلم وقتی کارهای اولیه انجام شد و لباس اتاق عمل رو تنت کردم همینطور اشک می ریختم و تو با نگاههای مهربونت مامانی رو نگاه می کردی گلم همه پرستارها عاشقت شده بودن از اینکه می خندیدی و فکر می کردی چون لباس اتاق عمل تنت کردن می خوان چیزی بدن بخوری آخه خیلی شکمو بودی و مامان از اول وقتی پیش بند برات می بست می فهمیدی خوراکی در راهه اونجا هم فکر کردی می خوای چیزی بخوری و مامان دلش خیلی سوخت و کلی گریه کرد از من جدات کردن و بردن اتاق عمل چنددقیه ای بود که رفته بودی در رو باز کر...
نویسنده :
مامان فرناز
3:18