رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

دوسال و نه ماهه شدي دلبندم

رادمهرم پسرخوبم بار ديگر ماهروز شيرينت از راه رسيد بارديگر لمس بودنت تكرار شد دوست داشتني مامان عزيز مهربانم تمام داشته هایم یک طرف...داشتن تو هم طرف دیگر... باز هم سنگینی می کند هیاهوی دل فریب لبخندت به تمام داشتنی ها باز هم غرق شدن در حجم نگاهت می ارزد به غوطه ور شدن در تمام خواستنی های دنیادلم می خواهد دنیا را نظاره گر دنیایمان بسازیم می خواهم همه بدانند نيمه تابستان را نه از بوي مهرش میشناسم و نه از شوق رسيدن فصل  برگريزان پاييز آنچه اين پانزده روز مانده به آغاز پاييز را در خاطرم تداعی مي كند حرم نفسهاي مهرگونه ات و دستان كوچك و ضعيفي كه مرهمش گره خوردن در دستان من است می دانم آنچه دستانت را گرما می بخشد تنها حرارت برخا...
16 خرداد 1394

دلشوره هاي مادرانه

  نوشتن زیباترین کار دنیاست و من می نویسم تا برایت به یادگار بماند آنچه مادرت می دید ،می شنید و حس می کرد  می نویسم چون می دانم روزی که چشمان زیبایت آنها را بخواند عشق مادرانه من را درک خواهی کرد ....عشقی نامتناهی  به وسعت آسمان آبی تو را نگاه می کنم که خفته ای کنار من  پس از تمام اضطراب ،عذاب  وانتظار من تو را نگاه می کنم که دیدنی ترین تویی  و از تو حرف می زنم که گفتنی ترین تویی بی‌ آنکه بدانی چقدر دوستت دارم  و هر روز دوست داشتنت را  در نوشته هایم تمرین می‌کنم  چقدر دوست داشتن تو شیرین است.... بخوان مرا که نوشته هایم از احساساتم هست  و...
2 خرداد 1394
1