سه سال و چهار ماه از شكفتنت گذشت
عزیز تمام غزلهای من ،انيس تمام نفسهاي من ، در اشک و شب و ساز گل میکنی در این آینه باز گل میکنی دلم را به دست جنون دادهام دوباره به یاد تو افتادهام دوباره ماهروزت رسيد نسيم دل انگيزت باز رسيد چه آرام از من گذر میکنی جهان مرا تازهتر میکنی خیال قشنگ تو تابان شده شب غربتم نقره باران شده چراغ شب عشق یادت بخیر تو ای كودكم یادت بخیر تو با ماه و لبخند و نان آمدی در طلوع دل انگيز صبحي قشنگ تو از عمق نفس از ته جان آمدي حضورت به دریاچه جان داد باز پس از کوچ مرغابیان آمدی سکوت شب شهر دلگیر بود تو مثل صدای اذان آمدی پر از رنج بودم پر از بیکسی ...
نویسنده :
مامان فرناز
1:44