رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

اول مهر ١٣٩٧ و ورود به مدرسه ات

1397/7/4 9:09
نویسنده : مامان فرناز
340 بازدید
اشتراک گذاری

سر به هوا، راهی کوچه های سرمازده پاییز می شوم.
دوباره آن موسیقی دلنواز به گوشم می خورد:
«خش خشِ برگ های خشک پاییزی، نوای آشنای کوچه های همیشه پر برگِ مهر».
بچه ها از راه می رسند.
چهره ها غریبه اند؛ امّا صمیمیت لبخندها آشناست.
خنده کنان از کنارم می گذرند.
فریاد می زنم:
«صبر کنید!»
«من هم می آیم.»
بچه ها از من دور می شوند
توی پیچ کوچه می مانم.
پاهایم انگار سست شده اند.
دوباره سعی می کنم.
چیزی به مدرسه نمانده است.
به مدرسه می رسم؛
به اتاقک کوچک بابای مدرسه.
به تصویر خود در شیشه غبار گرفته پنجره اتاقک نگاه می کنم:
من دیگر من نیستم؛ من بزرگ شده ام!
دیگر بوی کتاب های نو و دفترهای سفید نمی دهم؛ بوی پاک کن های عطری، بوی مدادهای نتراشیده.
نه! من دیگر عطرِ سادگی کوچه های پاییز را نمی دهم
من دیگر من نیستم
من بزرگ شده ام.
آري من بزرگ شده ام و اكنون براي تو مي روم به خودم مي آيم واااي اين دستهاي كوچكي كه دستهاي من را محكم گرفته و با اضطراب نگاهم مي كنه دستهايي است كه چندي پيش به اندازه بند انگشت بود و حالا براي گرفتن قلم علم و دانش راهي مدرسه شده وااااي چقدر زود واااي چقدر دلتنگم ،كاش بيشتر لذت مي بردم از وقت ولي افسوس 

رادمهرم ورودت را به مدرسه و آغاز مرحله مهم و بي تكرار زندگيت را تبريك مي گم صبح زودتر از همیشه به اشتیاق دیدار هم کلاسی ها از خواب بیدار می شوی و با خواب تابستانی وداع كردي بیدار می شوی تا بار دیگر شاهد تولدی دیگر در خود باشی. بیدار می شوی تا دوباره علم را در رگ های حیات خود به کار اندازی تا الفبای زندگی ات را که هنوز ناتمام مانده است، بیاموزی. دلتنگ تر از همیشه راهی می شوی، البته این بار بدون اضطراب و تأخیر، بدون امتحان و پرسش می روی تا متولد شوی، سبز شوی، شکوفا شوی!
می روی برای ساختن فردایی بهتر و محکم تر چرا که فردا از آن توست. می روی تا پلی بسازی برای عبور از آن برای رد شدن به سوی آینده.
می روی زودتر از همیشه با گام های استوار و جویای حقیقت از کوچه پس کوچه های جهل و غفلت تا از الفبای زندگی را خود را با شکستن سدهای جهل و نادانی پیدا کنی. می روی تا آن را که زیباست بیاموزی! می روی تا «آ» را بیاموزی تا کلماتی همچون آرامش و آسایش و آب را یاد بگیری تا عطش وجودت را سیراب کنی.
می روی تا «ب» را یاد بگیری تا کلماتی مثل بردباری، برادری، برابری را با تمام وجودت لمس نمایی و با یاد گرفتن نون، برکت زندگی را درمی یابی. در حیاط مدرسه وارد می شوی، بوی اسپند فضا را معطر کرده است. بوی یار مهربان می آید، بوی عطر معلم و هم کلاسی، بوی نیمکت و تخته تو را به سرزمین آرزوهایت می کشاند. دست های خود را دراز می کنی. تو منتظر دست های گرم و مهربان معلمی تا تو را از دالان های وحشت زای تاریکی و تنهایی جهل و غفلت با چراغ نور و معرفت به قله های وسیع سعات برساند و اندیشه اش تو را از جهل برهاند.
نگاه مي كني به من هر ثانيه لبخندميزني به من تااضطرابت را كم كنم نازنينم حالم وصف ناشدنيست

پسندها (9)

نظرات (6)

مهندس زهرا فرجیمهندس زهرا فرجی
4 مهر 97 9:21
موفق باشی پسرم
مامان فرناز
پاسخ
ممنون از دعاي پرمهرتات
مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
4 مهر 97 9:41
موفق باشی گل پسرگل
مامان فرناز
پاسخ
سپاسگذارم 🙏🙏
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
4 مهر 97 10:55
کلاس اولی ات مبارک رادمهر عزیز
انشاألله در تمام مراحل زندگی و مخصوصا تحصیل و تعلیم و تربیت موفق و سربلند باشی عزیزم .
مامان فرناز
پاسخ
ممنون از دعاي پرمهر و خيرتان🙏🙏🙏
مامان صدرامامان صدرا
4 مهر 97 12:49
موفق باشی گل پسر 💙❤
مامان فرناز
پاسخ
سپاس بيكران
❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
4 مهر 97 13:08
موفق باشی گل پسر❤❤❤
مامان فرناز
پاسخ
لطف داريد ممنون🙏
مامان الیمامان الی
27 آذر 97 9:53
رادمهر جانم راهت روشن محبت
مامان فرناز
پاسخ
سپاس از لطف بيكرانت عزيزدلم💋💋💋