رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

باران تويي

1393/12/2 2:41
نویسنده : مامان فرناز
230 بازدید
اشتراک گذاری

رادمهرم دوباره منم هواي نوشتن كرده ام هميشه اين هوا در سرم هست براي تو نوشتن دلم را گرم مي كند حالم را خوب مي كند گرماي عشقمان دستانم را از سردي اين روزها نجات مي دهد ساعت از دو نيمه شب گذشته و صداي نفسهايت    با صداي نفسهاي باران تلفيق شده و اين هوا عاشقانه هايم را قلقك مي دهد باران مي بارد و من همچون دوره گردي كوله بارعاشقانه هايم را به دوش مي كشم و شاعر مي شوم باران مي بارد و تو زلال مي شوي زيبا مي شوي و قدم به كلبه احساسم مي گذاري و میخواهم بنویسم اما انگار کاغذهایم تمام شده اند, 
میخواهم بنویسم اما انگار یک خاشاک به چشمم رفته و دلم میخواهد کسی باشد تا در چشمم محکم فوت کند و آن خاشاک بیرون بیاید تا نوشتن را شروع کنم, اما کسی نیست.
میخواهم بنویسم دستان زيبايت دستانم را سخت در آغوش گرفته و از روي ناچاري جدايشان مي كنم .
مي خواهم بنويسم نمي دانم از كجا شروع كنم 
این احساس سنگین و حاکم این روزهای من است, پراز حرف اما ساکت.
پسر ماه ومهر من! راهروهای ذهن خسته من تاریک و پر از ابهامند.به خورشید چشمهایت بگو تا طلوع کند و این شب پراز دلشوره را به پایان ببرد.به خورشید چشمهایت بگو تابرمن بتابد و گرم کند این دستهای سرد و پراز تردید مرا.
رادمهرم! شاید اگر تو بیدارشوی و با آن نگاه ناب و پراز مهربانیت به من زل بزنی, کلمات یخ زده ذهنم گرم شوند و به جوش و خروش بیایند و برای تو از حال این روزهای من بگویند.
زندگی من! بیدارشو و با صدای خواب آلود نازت به من بگو که درخواب شیرین کودکانه ات من و تو بودیم و دشتی پراز گل و پروانه های رنگی و کلبه ای کوچک که حتما روی اجاقش غذایی که هردو دوست میداریم درحال پختن بوده و لابد ماشین مورد علاقه ات هم پشت در کلبه پارک بوده.وبرای اینکه آن ماشین به قول تو "شاسی بلند" فضای رمانتیک خوابت را به هم نریزد, رنگش حتما مشكي بوده رنگ مورد علاقه ات و حتما آن دور و بر یک ماشین نارنجی یا قرمز هم برای من در خوابت دیده ای که به قول خودت خیلی هم گنده است.
و هر روز وعده خريدش را به مامان مي دهي بیدارشو و آرزوهای کوچک و بزرگت را با رویاهای کوچک و بزرگ من تلفیق کن و با آن زبان شیرینت برای من بگو که هرچیزی در زندگی ما باید چگونه باشد تا تو دوست داشته باشی و به من بگو که من باید چطورباشم تا دیگر دل کوچکت را نشکنم حتی برای لحظه ای و کاری کنم که تو حتی برای یک ثانیه فکر نکنی که دوستت ندارم.آخر همین چندوقت پیش بود که داشتم در میان حرفهای به قول تو داستان قبل از به خواب رفتنت میگفتم که:
"من تورا همیشه دوست دارم درهر حالی."
و تو با تعجب پرسیدی:" حتی اون وقتی که کاربدی میکنم و دعوام میکنی؟"
و من با اطمینان گفتم:" بله حتی همون موقع"
و تو با تعجب بیشتر پرسیدی :" حتی وقتی که از دستم عصبانی هستی و با من حرف نمیزنی؟"
و من باز هم با اطمینان گفتم:"بله حتی همون موقع"
واینبار تو با اطمینان گفتی:" نه, وقتایی که دعوام میکنی یا عصبانی میشی دیگه دوستم نداری تا باز آشتی کنی."
و من به فکر فرو رفتم که چطور از این به بعد جوری عصبانی بشوم و دعوایت کنم که حتی در همان لحظه هم مطمئن باشی که دوستت دارم.چون طاقت ندارم که حتی برای ثانیه ای فکر کنی که دوستت ندارم.حتی کمتر از لحظه ای.واین شد فکر آن شب من تا خود صبح.

عزیزترینم! روزهای زیادی خواستم برای تو بنویسم و نشد و اینبار باز هم این خودتو بودی که قلم مرا گرفتی و با خود تا به اینجا کشاندی.تا اینجا که بنویسم:اگر کسی در این دنیا هست که تا بحال فرزندي با شیرین زبانی دو  سال و پنج ماهه اش خنده بر لبانش نیاورده, اگر کسی هست که تا بحال موهای زیبای فرزندش را نوازش نكرده اگر کسی هست که تا بحال فرزندش با زبان ساده کودکانه اش به او نگفته که دوستش دارد, اگر کسی هست که تابحال میان بازوان ظریف كودكش گم نشده,اگر کسی هست که این همه زیبایی بودن درکنار كودكي معصوم را نچشیده حتما و حتما هنوز بخش بزرگی از زندگی را تجربه نکرده است.
پس بخاطر تمام مزه های شیرین زندگی که به من چشاندی از تو ممنونم شيرينم رادمهر.
پسركم! این روزها هوای من را داشته باش.شاید اگر تو دستانم را رها کنی گم بشوم در شلوغی خیابانهای تردیدهایم.

باران تويي به خاك من بزن باز آ ببين كه بي مه تو من تاب پرزدن ندارم

 

 

پسندها (13)

نظرات (5)

مامان زهرا
3 اسفند 93 13:42
سلام عزیزم مثل همیشه زیبا بود و تاثیر گذار[گل
مامان فرناز
پاسخ
سلام عزيزم ممنون لطف داري گلم
مامان هانا و آریا
4 اسفند 93 12:11
مثل همیشه زیبا و خوندنی ای جانم که رادمهر عزیز اینطوری سوال میپرسه
مامان فرناز
پاسخ
سلام عزيزم ممنون از توجهتان بوس براي خودتون و هاناجون و آرياجون
مامان نازیلا
4 اسفند 93 15:03
عزیزم مثل همیشه خیلی زیبا نوشتی. حرف دلتو می نویسی من که همیشه از خوندن نوشته هات لذت می برم . این بوسا واسه پسر گلمون
مامان فرناز
پاسخ
سلام گلم لطف داري ممنون كه قابل مي دونيد و وقت مي زاريد رادين نازنين رو ببوسيد
مامان صفا
7 اسفند 93 17:14
فرناز جون خیلی با استعدادی و خیلی خوب مینویسی.دست به قلمت خیلی خوبه.خوش به حال رادمهر
مامان فرناز
پاسخ
سلام عزيزدلم ممنون از لطفت شما خوب مي بيني و شرمنده ام مي كني عزيزم
مریم
21 اسفند 93 8:59