دو سال و سه ماهه شدي شيرينم
جان دلم كودك آسماني من
عاشقانه اي نوشته ام سراسر تو
امروز عجب روزي ست ماهروز آغازتو ,آغاز بودنت ,آغاز آمدنت ... عجب روزي ست امروز پسرم پر از شوقم براي امروزت براي ماهروزت براي بزرگ شدنت
شانزدهم هر ماه مثل اينكه تازه متولد شده باشي پر از حس مادرانه ام و پدر شدنه پدر بي مثالت ...
آخ كه هر چه در وصف آن روز بگويم و بنويسم نمي توانم آنچه را كه بايد بيان كنم اصلا كلمات همه فرار مي كنند
كم اند براي نوشتن از امروز تو حال امروزم را فقط بايد مادر باشي تا بفهمي
امروز من پر از احساسات دوگانه ام دلتنگ براي عشق بازي هاي گذشته مان و بي تاب عاشقانه هاي نيامده مان
بي تاب با تو بودنم و بي تاب با تو ماندن
امروز پر از احساسات ناب ام ,اين روز را ٢٧بار تجربه كرده ام آري بيست و هفت ماه گذشت از آن روز به يادماندني و حالا كلي بزرگ شده اي و فهيم بيش از هر زمان ديگري آزمون و خطا كردنت ,اين منظم بودن بي مثال ات ،آرامشت،اين مهرباني و تكرار كردن هايت را همه شان را محوام محو تماشا
تا الان همه روزهايت بكر بود و نو اين يعني كه بزرگ شدي كوچك لطيفم ٢ سال و ٣ماهه شدي آقاي كوچكم
نيك سرشت پاكم فرخنده بادت اين روز
خوش آهنگ عمرم ،يادگار دلنشين اولين خنديدن توست ماهروز عشقمان