رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

دلگير مشو

1393/9/15 2:34
نویسنده : مامان فرناز
187 بازدید
اشتراک گذاری

 

همدمم
شبانگاهان هجوم گونه بوسه های تو و دوستت دارم های پیاپیت و نوازش گرم دستهايت شادمانه غلتهای تو بر پشت من و بازی های کودکانه ات دگر باره تکرار قصه هاي شبانه و گرگ و مادر بزرگ و شنگول و منگول و ...

چشم بیدار وبه رویا دیدن پرواز هزار کبوتر وهزاران پروانه از  عمق مه آلود دره ای . . . .تصور داشتن خانه ای دور از تصرف هر کس و . . . 

آغوش امن من مادر دلباخته تو و خنده های شادمانه ای که گاه از عمق وجودت تا عرش اوج مي گيرد و من مات چشمانت و گوش سپردن به سخنان ذوق زده ات بی آنکه دیگر زبانت از ترس خاموش باش های دیگران بگیرد . . . .آري اين است توصيف اين روزهاي بي تكرار ما يعني من و تو به تو كه مي رسم ديگر مني وجود ندارد دلتنگم امشب از دلتنگي تو 
آه . . .چه بي رحمانه گاهي مي شكني از نامهربانيهاي اين دنيا مهربانم دلت نگيرد از ناامني هاي اين دنيا 
معصوم من وقتي مقابل چشمان من مي سوزانند جوانه هاي وجودت را و من نمي توانم كاري كنم مي ترسم از زماني كه من نباشم و .....واي چه خواهد شد 
دردانه ام ملتمسانه مي خواهم كه دلتنگ و دلگير هيچ چيز اين دنيا نباش حتي من

شبت خوش نفسم بدان نه روز و نه شب

تنها شمارش (نفسهاي تو )  عمر من است.

پسندها (5)

نظرات (0)