سي امين ماهروز ميلادت
پسر نازنينم وقتی که تو آمدی زمین دیگر زمین نبود.گویا آسمان به زمین فرود آمده بود و زمین پرشده بود از فرشتگانی که تورا بدرقه میکردند.آن روزها وقت راه رفتن در اطرافت دقت میکردم تا بال فرشتگان نگهبانت به زیر پاهایم نرود.آن روزهای خوب که تلخ و شیرینهای زندگیم به هم آمیخته بود و من سرگشته از حضور وصف ناشدنی تو, دنیا را با بالهای نامرئی عشقی که تو در من زنده کرده بودی پشت سر گذاشتم و از کنار تمام لحظه های سختی که بی تو بر من گذشته بود گذشتم و به چشمه جوشان عشقی رسیدم که تا بی نهایت در قلب من برای تو خواهد جوشید. رادمهرم اولین شبی که تو دنیا را با حضورت به رنگ بنفشه های بهاری رنگ آمیزی کردی,منم دوباره متولد شدم درست مثل امروزکه ماهروز م...
نویسنده :
مامان فرناز
10:03